فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 870


درباره من
در روزگار جنگل زندگی می کنیم
قانون ، فقط یک قانون است قانون ناب جنگل
من سعی می کنم نه خرگوش باشم نه روباه
نه صید باشم نه صیاد
من سعی می کنم فقط درخت باشم
قد کشیده وبلند و سبز و آزاد ...

#################

جنگل ، هدیه خدایی و نخستین دوست بشر به شمار میرود. هیچیک از پدیدههای طبیعت به اندازه جنگل در زندگی آدمیان نقش اساسی و سازنده ندارند. انسان آغازین تنها در پناه جنگل توانست به حیات و تولید نسل خود ادامه دهد، او نیازمندیهای روزانه خود را از جنگل بدست میآورد. بدین سان احترام به درختان و احساس دوستی نسبت به آنها پدیدهای است که منشا بسیار دیرین در پندار انسانها دارد و افسانههای کهن اقوام و ملل مختلف جهان ، سرشار از اساطیر گیاهی است.

از زبان سرو

درج شده در تاریخ ۹۴/۱۰/۲۸ ساعت 23:12 بازدید کل: 274 بازدید امروز: 271
 
 

 

 

آرام و بی صدا دست در دستم بگذار تا با هم، سفری بی پایان به اعماق جنگلی سبز را آغاز کنیم.

در انبوه سبز زیستن، ما نیز سروی بلند باشیم تا از چشمه ای که در همسایگی ماست در راه ماندگان بنوشند، و در سایه مهربانی ما اندکی بیاسایند. تا پرندگان مهاجر، هم آواز با شاخه هایمان سرود صبحگاهی را سرد دهند و آوازشان را تا آن سوی جنگل سبز بفرستند.

کبوترها آرام و سنگین سینه نیلی آسمان را می شکافند، خیالم را خود همسفر می کنند و به دور دست ها می برند، اوج می گیرند و در آغوش نرم ابرهای بهاری، کودکانه آرام می گیرند.

... من هم، شاخه هایم را تا آنجا که می توانم بالا می برم. تا شاید کبوتری خسته و از سفر برگشته بر آن بیاساید و افسانه پر شکوه پرواز را برای من که بال پرواز ندارم، بار دیگر زمزمه کند و باز همان سفر همیشگی، همان داستان پرواز که هیچ گاه برایم کهنه نمی شود.

و من دوست دارم همواره هم آواز با کبوتران باشم و همنوا با آنان که پرواز را می دانند و شعر رهایی می خوانند با نگاهم، تا جایی که در آسمان محو می شوند، دنبالشان کنم، و باز در اندیشه های دور و دراز فرو برم.

راستی من هم در دل شاخه هایم کبوتری لانه کرده، و هر وقت که ابرها، بالا سرم نور خورشید را حبس کنند، او به پرواز در می آید و برایم از آسمان آبی و نور طلایی خورشید می گوید.

گاه نیز برگ هایم را به آغوش امانت دار باد می سپارم، تا سری به دوستانم بزنند و از من برایشان نشانی ببرند.

بیا با هم باشیم و سرود بودن را سرکنیم و دوست صمیمی کبوتران باشیم، و سر انگشتان شاخه هایمان را آشیان آنان کنیم. در این جنگل بهار ما نیز نشانی از بالیدن و بالا رفتن داشته باشیم.

آری ، بیا تا به وسعت سر سبز  دوستی برویم و در پناه شقایقها، بوی بهار دلها را استشمام کنیم. دور از فتنه و تزویر به بلور اشکهای مهتاب چشم بدوزیم و در صبح مهربانی دست در دست هم بگذاریم.

معنای زندگی را در تعریف بهار بدانیم و از عبور سریع ثانیه ها درس سبزبودن را بیاموزیم. بیا، در عبور از شط سبز بهار به ماهیهای سرخ سلام کنیم، و بدانیم که راز رویش لاله در کویر، میلاد آشنایی دست های من و توست.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۱۰/۲۸ - ۲۳:۱۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
لیندا فتحی(lindaaaaa )
۹۴/۱۰/۲۸ - 23:13
mohamad2013(mohamad2013 )
۹۴/۱۱/۳۰ - 11:34
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)