فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3419


درباره من
سلام . بخاطر پیشنهاد دوستان برای خودم اکانت جداگانه ساختم .
باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .
افکارِ من

همچون نیلوفر آبی

در مردابــِ دستانِ تو اسیرند..

رها کن افکاری را

که دلتنگــِ رهایی اند..

چه کسی حرف مرا می فهمد؟
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را
در دل غم زده ام می بیند؟
با سر انگشت محبت چه کسی
قطره ی اشک مرا می چیند
سال ها غیر خداوند بزرگ
هیچ کس از غمم آگاه نبود
توشه ی زندگیم در همه عمر
جز غم و غصه ی جان کاه نبود
مرگ یک روز و یا یک شب سرد
چشم غمگین مرا می بندد
شاید آنجا پس از این رنج و عذاب
سردی گور به رویم خندد

احسان شایسته (EhsanShayesteh )    

داستانی زیبا

منبع : Ehsan
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۳/۰۹ ساعت 22:25 بازدید کل: 187 بازدید امروز: 186
 

 

ابوسعید را گفتند : کسی را می ‏شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روی آب راه می ‏رود.
شیخ گفت : کار دشواری نیست ؛ پرندگانی نیز باشند که بر روی آب پا می ‏نهند و راه می ‏روند.
گفتند : فلان کس در هوا می ‏پرد. گفت : مگسی نیز در هوا بپرد.
گفتند : فلان کس در یک لحظه ، از شهری به شهری می‏ رود.
گفت : شیطان نیز در یک دم ، از شرق عالم به مغرب آن می ‏رود.
این چنین چیزها ، چندان مهم و قیمتی نیست.
مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خدای غافل نباشد.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۳/۰۹ - ۲۲:۲۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)