برای تو مینویسم، برای تو که حاضر نیستی در این گرمای داغ و طاقت فرسای تابستان، چادرت را در ازای لذت خنک شدن معامله کنی و کنار بگذاری.

برای تو مینویسم، برای تو که حاضر نیستی چادرت را با لذت ظاهریِ خوش تیپ شدن، با لذت دیده شدن و با لذت پوشیدن لباسهای تنگ و کوتاه و رنگارنگ عوض کنی.
برای تو مینویسم، برای تو که دشواریهای پوشیدن چادر را در مدرسه، دانشگاه، محل کار، کوچه و خیابان تحمل میکنی اما آن را کنار نمیگذاری.
برای تو مینویسم، برای تو که چادرت را به شایستگی در تن خود حفظ میکنی و حرمت چادر را در جامعه با شلخته پوشیدن و رها کردن آن نمیشکنی.
برای تو مینویسم، برای تو که از عمق جان باور داری که شهدا سرخی خونشان را به سیاهی چادر تو امانت داده اند و تو باید امانتدار خوبی باشی.
برای تو مینویسم، برای تو که وقتی پیش از یک خانم بدحجاب وارد فروشگاه میشوی، فروشنده حق تو را فراموش میکند و به کار آن خانم بدحجاب سریعتر رسیدگی میکند؛ ولی این بی عدالتیها نه تنها تو را سست نمیکند، بلکه اراده ات را قوی تر میکند.
برای تو مینویسم، برای تو که هنگام ورود به دانشگاه چادرت را درون کیفت نمیگذاری بلکه آن را با افتخار بر سَرَت حفظ میکنی و مایه ی مباهات خود میدانی.
برای تو مینویسم، برای تو که وقتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی زنان شیک و باسواد و موفق را بدون چادر، و زنان ساده لوح و سخن چین را چادری نشان میدهد، غمگین میشوی و اشک در چشمانت حلقه میزند ولی این بی مهریها تو را از داشتن حجاب پشیمان نمیکند.

برای تو مینویسم، برای تو که هم حجاب ظاهر داری و هم حجاب باطن و همچون خیلیهای دیگر نیستی که چادرت وسیله ای باشد برای سرپوش گذاشتن بر نگاهها و پیامکها و دوستیهای مفسدانه ات.
آری خواهرم برای تو مینویسم و به تو افتخار میکنم، به تو که سالهاست عفیف و محجوب مانده ای ولی هیچگاه کسی به تو به خاطر نمرههای بیستت در درسهای عفت و نجابت، مهر صدآفرین روی برگه ات نزده است اما مطمئن باش که صدآفرینهایت نزد خداوند محفوظ است.
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
اولین باری که شهدا دعوتمان کردند و راهی شدیم هوا هوای فاطمی بود در سرم خدارو شکر از نعمت اشک بی نصیب نبودیم.با شهدا بس رفیق شده بودم که خودم بعضی وقتها جا میخوردم از این رفتارم که این چه نعمتیه که به یک باره به من داده شد . آخر جا نبود تا بنده بیاییم در صف انتظار بودم و امیدم ناامید .از مادر مهربان خواستم ک خودش هر چه صلاح میدانند آن کنند.
در این چند روز ب جز نور چیزی نبود
در روز آخر نیز از بین 500 نفر قرعه کشی شد که 3نفر را میفرستادند مشهد الرضا و باز هم از مادر خواستم که باب رشد بنده را بیشتر باز کنند نمیدانم که چه شد و چه کردم که مادر دست مهربانش را بر سر بچه شهر غریب کشید و مشهد رضا را تقدیم ما کرد .
هوا هوای فاطمه سلام الله است تمام شهدا فرزندان مادر مهربان هستند آنها در عالم زر عهد بستند و در این دنیا پای عهد ماندند اما من و شما چطور حتی مسقالی هم جا نندازیم . آیا ب پای عهد با مادر ماندیم ؟
ان شاا... 23 راهی راهیان مادر س سرزمین نور و رشد میشویم ان شاا... امسال هم پر رزق و فاطمی باشد برایمان
در پناه مادر مهربان زهرا سلام الله علیها