فراموش کردم
رتبه کلی: 1375


درباره من
سلام خوش اومدین...


یا اَیُّها النَّبی قُل لاَِزواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِسأِ المُؤمِنینَ یُدنین عَلَیهِنَّ مِن جَلابیبِهنَّ ذلکَ أدنی أن یُعرَفنَ فَلایُؤَذینَ"{1}

«ای پیامبر، به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادر بپوشند که این کار برای آن است که (به عفت و حریت) شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوسرانان) آزار نکشند.»



خدایا.....
یاریم کن نگاهم در افق این فضای مجازی..."جز برای تو" نبیند
وانگشتانم "جز برای تو" کلیدی را فشار ندهند...

می دونی ....!!

تا نچشند ،

نمیفهمند...

چادر یک تکه پارچه نیست...

چادر انتخاب خداست برای زن و انتخاب زن برای خدا !!

چادرت ارزش است ، باور کن و با افتخار سرت کن...




لطفا پیام خصوصی ندین نامزدم همین نزدیکیهاست...بین دوستانم!!!

نا نوشته هایی که هیچ وقت نتونستم ننویسم

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۱/۰۷ ساعت 22:35 بازدید کل: 169 بازدید امروز: 168
 

تو مسجد داشتم سجاده آماده می‌کردم برای نماز، 
همین که چادر مشکی را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت:
این همه خودت را بقچه پیچ می‌کنی که چی؟ 
برگشتم به سمت صدا،
دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟ 
گفت: بله
با توام و همه‌ی بیچاره‌های مثل تو که گیر کرده‌اید توی افکار عهد عتیق! 
اذیت نمی‌شی با این پارچه‌ی دراز دور و برت؟
خسته نمی‌شی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت:  نگاه کن ببین چقدر زشت می شی، 
چرا مثل عزادارها سیاه می‌پوشی؟ 
و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من. 
خندیدم و گفتم:  چقدر دلت ُر بود دوست من! 
هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو. 
خنده ام را که دید گفت: نه!
حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟
گفت: بله. 
گفتم: من چادر را دوست دارم. 
چادر؛ مهربانیست. 
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای… 
گفتم؛ چادر سر می‌کنم، به هزار و یک دلیل.
یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست.
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟
گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم. 
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم  به مردها می‌گوید؛ 
غض بصر داشته باشید  یعنی مراقب نگاهتان باشید. 
تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر.
این تکالیف مکمل هم‌اند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، 
پوشش من باید مانع و حافظ او باشد  و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم، 
غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد. 
همسر تو، تو را “دید”، 
کشش ایجاد شد و انتخابت کرد. 
کجا نوشته شده است که همسرت نمی‌تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد،
وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟ 
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم. 
گفتم: غریزه، غریزه منطق نمی‌شناسند،  تعهد نمی‌شناسد. 
چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم  چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر می‌کنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش را کنترل نکرد،
زندگی تو به هم نریزد،  همسرت نسبت به تو دلسرد نشود،
محبت و توجه‌اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. 
من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می‌شوم،
زمستان‌ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می‌شوم، 
بخاطر حفظ خانه و خانواده‌ی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی‌هایم دارم. 
من هم دوست دارم تابستان‌ها کمتر عرق بریزم،
زمستان‌ها راحت‌تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم.
من روی تمام این علاقه‌ها خط قرمز کشیدم،
تا به اندازه‌ی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود. 
گفتم؛ راستی… 
هر کسی در کنار تکالیفش،حقوقی هم دارد.
حق من این نیست که زنان جامعه‌ام با موهای رنگ کرده‌ی پریشان و صد جور جراحی زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنیست، 
چشم‌های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. 
حالا بیا منصف باشیم. 
من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ 
هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم؛
راست میگی…

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۱/۰۷ - ۲۲:۳۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات