بنام خدا
شما که سواد داری ،
لیسانس داری ،
روزنامه خونی ؛
با بزرگون می شینی،
حرف میزنی ،
همه چی می دونی ؛
شما که کله ت پره ،
معلّم مردم گنگی؛
واسه هر چی که می گن جواب داری ،
در نمی مونی ؛
بگو از چیه که من ، دلم گرفته؟ 
راه میرم دلم گرفته ،
می شینم دلم گرفته؛
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته ؛
من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد؛
سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد؛
عمر من کوه عسل بود ولی افسوس ؛
روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید ؛
بعد نشست تا تهشو خورد ....
محمد صالح اعلاء