|
سایه-91
(Emotional-girl )
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
313 بازدید امروز: 302
توضیحات:
عصریک جمعه دلگیر،دلم گفت بگویم بنویسم که چراعشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه باران نرسیده است؟ و هر کسی که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است. و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است، چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد ، گل زخم نمک خورد ، زمین مرد ، خداوند گواه است ، دلم چشم به راه است ؛ و درحسرت یک پلک نگاه است. ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی؛ برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، توکجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم وآدم مگر این روز وشب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا ، صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی؛ آجرک الله،عزیزدو جهان یوسف در چاه ، دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده ، خاکستر پرپر شده ، همراه نسیم سحری روی به فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تابشوم کرب و بلایی؛ به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره : مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دل سوخته ارباب ندارد؟ توکجایی؟توکجایی شده ام بازهوایی... گریه کن گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده ست شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه مقتل بنویسم؛ و خودت نیز مدد کن که قلم درکف من همچو عصا درکف موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است. به گستردگی ساحل نیل بلند است. و این بحرطویل است و ببخشید اگر این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضه ی مکشوف لهوف است. عطش بر لب عطشان لغات است وصدای تپش سطربه سطرش همگی موج مزن آب فرات است. و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است؛ ولی حیف که ارباب ((قتیل العبرات)) است ؛ ولی حیف که ارباب ((اسیرالکربات)) است؛ ولی هنوزم که هنوزاست حسین بن علی تشنه یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال همه هستی او در کف گودال و سپس آه که ؛ ((الشمر...)) خدایا چه بگویم که (( شکستند سبو را وبریدند...)) دلت تاب ندارد به خدا باخبرم میگذرم ازتپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی ؛ قسمت میدهم آقا به همین روضه که درمجلس ما نیز بیایی ، تو کجایی.... توکجایی .... سید حمیدرضا برقعی جان بی ارزشم فدای یک تار موی قطب عالم امکان، صاحب زمین و زمان، امام پیروز بر کل جهان ، منتقم و خونخواه سید و سرور آزادگان حضرت بقیة الله الاعظم روحی له الفداء « اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج »
درج شده در تاریخ ۹۴/۰۸/۲۲ ساعت 16:20
برچسب ها:
1
2
3
4
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|