
بدون تو سنگم کنار تو ابرم
بیا تا گریه کنم سر اومده صبرم
روح تو مریمه چشم تو نرگسه دست تو نسترن
روح تو دست تو چشم تو عشق من گلخونه منه
من از چشمان خود آموختم رسم محبت را که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می گرید!
اگر هر روز بیازاری مرا هرگز نیازارم تورا
چون که از جان و ازدل دوستت دارم تورا
او که میگفت ز یک گل نشود فصل بهار
چه خبر داشت که همچون تو گلی می روید
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
باری حریفی جو که او مستور دارد راز را
ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
غم با همه بیگانگی هرشب به من سر میزند