روان چیست؟
مطالعه و بررسی آرشیو (بایگانی) روان شناسی به ما این را نشان میدهد که تا به حال این علم قادر نبوده است روان Psyche را تعریف بکند.
بعضها روان را با روح برابر نامیده اند. غزالی در قرن 12 میلادی رئیس بزرگترین روان کاوی جهان در بغداد بود او اشکال مختلف ناهنجاریهای رفتاری انسانها را معالجه میکرده است. غزالی تریشوتومی Trichotomie(ادغام سه گانه بدن، روان و روح) را رد کرده است زیرا که او معتقد براین بود که روح خارح از ماده است و عقل مترجم روح است. به همین خاطر فلسفه دانان ایده آلیستی بر این باورند که روح ازلی است و ماده ثانوی است که به وسیله روح ساخته شده است.
اگر روح در بدن باشد آن هم فاسد شدنی است زیرا که بدن فاسد شده و از بین میرود. بنابراین اگر ما روح را از بدن انسان حذف بکنیم. بدن و روان در همدیگر ادغام شده اند.
حالا در اینجا این پرسشها مطرح میشوند :
روان چیست؟
روان از چه چیزی تشکیل شده است؟
آیا روان مادی و یا غیرمادی است؟
روان شناسی مدرن امروزی و مکاتب متنوع آن هنوز تعریفی از روان را ارائه نداده اند. آدم می تواند علم روان شناسی امروزی را به دو قسمت تقسیم بکند:
روان شناسی تجربی: که در کنار پزشکی فعالیت میکند بخش ناچیزی از روان شناسی را تشکیل میدهد.
روانشناسی تئوریک : بخش اعظم روان شناسی را تشکیل می دهد.
در هر دو شاخه روان شناسی به جای روان بیشتر از رفتار شناسی صحبت میشود و این بهتر میشد اگر ما به جای روان شناسی از واژه رفتارشناسی استفاده میکردیم.
خود روان شناسی سعی میکند که انسانها را با توجه به نوع رفتارشان در کاته گوریهای مختلف رفتاری بیمارگونه قرار بدهد و صفات به خصوصی را در مورد آنها توصیف میکند که غیر منطقی و غیر علمی هستند و انسانها را مورد تحقیر و تمسخر خودشان قرار میدهند. وقتی آدم انسانی را به خاطر نوسانات رفتاریش در یک گروه خاصی طبقه بندی بکند و به یک کاته گوری رفتاری زنجیر بزند. این به معنای سلب آزادی از دیگران، عدم شکیبائی نسبت به دگرسانان و دگراندیشان است.
بنابراین روان شناسها و روان کاوها افسران طبقه بندی افراد به گروههای بیمار هستند، آنها میگویند: تو از خودت تعریف بکن تا این که من به تو بگویم به کدام گروه تعلق داری!
همه اینها عدم توانائی خودشان را مقیاس سنجش دیگران قرار میدهند با فراموش کردن این حقیقت که گوئی خودشان سالم و نرمال هستند و به هیچ گروهی تعلق ندارند.
حالا برای شما این سوال پیش میاید: نرمالیت چیست؟ و چه کسی آن را تعریف میکند؟
ما این حقیقت را میدانیم که وقتی یک موجود طبیعی در جامعه به دنیا میاید جامعه همه نیازهای این موجود انسانی را (حرکات دست و پا، انعکاسات، طرز خوردن، نوشیدن، نیازهای جنسی و غیره) تحریف کرده و از پروسه شکلگیری خانوادگی ، مدرسه ای تا اجتماعی او را دستکاری میکند و جهان بینی طبقه حاکم را به او زورکی تحمیل میکند. اگر کسی برعلیه ستم اجتماعی ـاقتصادی و سیاسی در جامعه اعتراض بکند و یا بر علیه جو سیاسی خفان حاکم مبارزه بکند، دو راه بیشتر ندارد:
ــ مبارزه مسلحانه بر علیه شرایط خفقان جامعه: در این صورت او را تروریست مینامند و تادم مرگش تعقیب میکنند.
ـ تروریستها با اعتراض غیرفعال: خود را به گوشه عزلت کشیدن و کشانیدن، خودخوری، سکوت گزینی، و غیره: در این صورت آدم را به عنوان مریض روانی کاته گوریزه کرده و به منزله خطر برای کل جامعه معرفی می کنند و در تیمارستانها زندانی میکنند.او را با دادن داروهای وحشتناک داغون می کنند.
بنابراین نرمالیت را قانونگذار تعریف میکند. افرادی که زبان بسته، دهان بسته، چشم بسته، فکر مرده، زبون و پست، گوسفند مانند، جاسوس و خایه مال هستند و خود را با شرایط حاکم جامعه سازگار میکنند، آنها را افراد نرمال می نامند.
قاضی، که خود حکم اعدام انسان را صادر می کنند، پلیس و نیروهای انتظامی که انسانها را شکنجه می کنند و مردم آزاری می کنند، نظارت بر نرمالیتت می کنند. روان شناسها و روان کاوها هم همکاران همین افرادی هستند که عدم جریحه دار بودن بدن و روان انسانها (حیثیت) را با تجویز داروهای خطرناک اولا جریحه دار می کنند و دوما بر علیه اراده آنها اقدام می کنند و سوما با قانونگذار در تعقیب تروریستها با اعتراض غیرفعال هستند. این خود دور از هرگونه انسانیت و رعایت حقوق انسانی است.
هیچ انسانی این حق را ندارد، دیگران را طبقه بندی کرده و انسان بودن آنها را به زیر علامت سوال ببرد. اگر در جامعه ای این عمل انجام بگیرد نشانی از بی ارزشی انسان و انسانیت در آنجا است.
برای این که برای تعریف روان مقدمه چینی کرده باشم مثالی را از ماده بی جان میاورم:
ما این را میدانیم یک ماشین از قطعات مختلفی تشکیل شده است. اگر همه قطعات تشکیل دهنده ماشین با همدیگر همکاری بکنند از فرایند مجانبشان حرکت به وجود میاید که به منزله نیروی محرکه یا دینامیک در ماشین نامیده میشود.ولی اگر یک قطعه ای کار نکند، ماشین حرکت نمیکند ما در این صورت نمیگوئیم که ماشین بیماری حرکت دارد. ما میگوئیم که ماشین خراب است.
بدن انسان هم از اعضای زنده مختلفی تشکیل شده است که با سازماندهی مجهزی با همدیگر همکاری میکنند تا این که تعادل درونی Homoöstase بدن ثابت بماند. اگر اندامی کار خودش را بنا به عللی انجام ندهد اختلال به وجود میاید و تعادل درونی بدن بهم میخورد. به طور مثال: اگر غده فوق کلیوی بیش از حد فیزیولوژیکی آدرنالینAdrenalin و نورآدرنالین Noradrenalinترشح بکند، دوپامینها در مغز Dopamine به منزله Neurotransmitter رابطه مغز را با بدن قطع میکنند. زیرا که ترشحات غده فوق کلیوی برای مغز به مفهوم سم هستند. یا اگر هورمونهای بدن نباشند مغز قادر نخواهد بود کارش را با جهان خارج تنظیم و هماهنگ بکند.
تعریف روان از تجربیات خودم:
بنابراین روان عملکرد واحد همه اندامهای بدن در یک ارگانیزم واحد بر اساس پروسه های شیمیائی، بیوشیمیائی و نویروشیمیائی آنها و فرایند آنها درارتباط با فعالیت چند بعدی بغرنج مغز میباشد.
در بدن انسان همه عملکردها مادی هستند. بنا براین روان به منزله نیروی دینامیک حاصل از فرایندهای مادی است. ثبات این نیروی دینامیکی به منزله ایجاد تعادل درونی تابعی از عملکرد اندامهای مادی است. پس در این صورت غلط است اگر ما از واژه بیماری روانی استفاده بکنیم.
ما باید علل اختلالات در نیروی دینامیک بدن را در اندامهای بدن جست وجو بکنیم. نه این که جای علت و معلول را عوض بکنیم.