فحشدر کتابهای مقدس دینی ـ مذهبی
1 ـ فحش چیست؟
فحش به منزله "کلمه تهاجمی و حمله کننده" در پروسه تکوین طبیعی انسان نبوده است زیراکه زندگی در گروه های کوچک انسانی و گله های انسانی جهت تنازع بقاء مستلزم همبستگی و دفاع متقابل از همنوع بوده است.
به مرور تکوین طبیعی (Evolution)زبان به وجود می آید و تا مرحله پیدایش فکر تجریدی حتی در دوران تکوین اجتماعی (سوسیوژنسیس) از کلمه فحش به منزله "یک حمله زبانی" استفاده نمی شده است. تازه با اوج گیری تفکر برده داری در اواخر جامعه کمونهای برده داری نخستین "آزار و شکنجه بدنی همنوع به منزله برده از طریق برده دار" به وجود می آید و برده داران خودشان را خدا و یا نماینده خدا به بردگان معرفی می کنند و در طی همین پروسه تکوین اجتماعی انسان است که در کنار جریحه دار کردن بدن و روان انسان، "آزار زبانی" در اشکال مختلف مثل "فحش"، "تحقیر"، "تفویض"، "مقایسه همنوع با حیوانات وحشی" و غیره به وجود می آید.
از این که یهودیت و مسیحیت در دوران برده داری شکل می گیرند و اسلام هم تحت شرایط حاکم زندگی بدوی در شبه جزیره عربستان تحت شرایط باقی مانده برده داری شکل می گیرد. بنابراین در ادیان مثلث سامی (یهودیت، مسیحیت و اسلامیت) هم آزار بدنی و هم آزار روانی انسان همنوع در اشکال متنوع "تحقیر و تمثیل" بنا به عللی اعمال می شود.
1 ـ 1 فحش در کتاب عهد عتیق
در کتاب عهد عتیق آیاتی هستند که از استعمال کلمه فحش انتقاد می کنند و حتی آن را با اعمال خشونت بدنی مساوی قرار می دهند، مثل:
(Ps 15,3; Ps 34,14; Sir 23,12-15; Lutherbibel: Sir 23,15-20)
ولی در کتاب عهد عتیق هم آیاتی هستند که دال بر وجود اشکال مختلف فحش هستند که در آنها به خدایان بیگانه فحش داده می شود، مثل:
Dan 11,12; 1Makk 1,54 [Lutherbibel: 1Makk 1,57]
حتی فحش دادن به خود به منزله وسیله (captatio benevolentiae) در کتاب عهد عتیق رایج است، مثل:
(2Sam 9,8; 2Kön 8,13; Jes 64,5; Hi 25,6; Ps 22,7)
فحش به خود به منزله سگ و سایر حیوانات هم در کتاب عهد عتیق آمده است:2Kön 8, 13
سگ مرده: 1Sam 24,15; 2Sam 9,8; 2Sam 16,9
سگ صامت: Jes 56,10
کک:(1Sam 24,15)
گاو میش:Am 4,1
شیر:Zef 3,3
اسب:Jer 5,8
گرگ:Zef 3,3
عقرب:Ez 2,6; Sir 26,7
کرم:Hi 25,6; Ps 22,7
حیوان وحشی:Jes 56,9
سگ سر: 2Sam 3,8
عضو الاغ: Ez 23,20
منی خر: Ez 23,20
ننگ لای پای مادرت: 1Sam 20,30
شاشوی دیوار : 1Sam 25,22; 1Kön 14,10
کله طاس:2Kön 2,23
چربی زده: Dtn 32,15
بدردنخور:Ri 20,13; 1Sam 25,25، Ez 29,6،Jes 1,25; Jes 57,20; Ez 22,19
دشمن:1Kön 21,20, Est 7,6
نجس: Klgl 4,15
گناهکار: Ez 33,8
دیوانه: 1Sam 25,25; Ez 13,3
ناقص: Dtn 32,6; Hos 4,14
بی وفا از رحم مادر: Jes 48,8
گه نجس:Spr 30,12،Mal 2,3
گه خور: 2Kön 18,27 par. Jes 36,12
حیوان کن: Dtn 32,32; Jes 1,10; Jer 23,14
منابع:
Hutton, J.M., 2002 / 2003, „Abdi-Asirta, the slave, the dog“: self-abasement and invective in the Amarna Letters, the Lachish Letters, and 2 Sam 3:8, ZAH 15-16, 2-18
Schorch, S., 2000, Euphemismen in der Hebräischen Bibel (OBC 12), Wiesbaden
Wissemann, M., 1992, Schimpfworte in der Bibelübersetzung des Hieronymus (Bibliothek der klassischen Altertumswissenschaften, Reihe 2; N.F. 86), Heidelberg
1 ـ 2 فحش در کتاب عهد جدید
کتاب عهد جدید هم که متشکل از 114 تا انجیلهای مختلف است که بعد از متلاشی شدن مسحیت به شاخه های کوپتی مصری، ارتودکسی یونانی و کاتولیکی در قرن پنجم میلادی در همه جا رایج بودند طوری که هر قومی و قبیله ای انجیل مخصوص خودش را داشت و لی در قرن هفتم میلادی در جلسه سندهرینگ 4 تا انجیلهای امروزی (یوحنا، متا، لوقا، مارکوس) از طریق کلسیای کاتولیک به منزله انجیلهای شرعی به رسمت شناخته شدند و مابقی آنها مردود و منسوخ علام شدند.
در همین 4 انجیل مقدس هم کلمات فحش برگرفته از کتاب عهد عتیق موجودند که دیگر به تک تک آنها اشاره نمی کنم.
1 ـ 3 فحش در قران
سوره بقره – آیه 10:
في قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا و لهم عذاب أليم بما كانوا يكذبون:
در دلهایشان مرضى است و الله بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت.
سوره بقره – آیه 13:
و إذا قيل لهم آمنوا كما آمن النّاس قالوا أ نؤمن كما آمن السّفهاء ألا إنّهم هم السّفهاء و لكن لا يعلمون:
و هنگامی که به آنان گفته شود: همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، می گویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟! بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند.
سوره بقره – آیه 15:
اللّه يستهزئ بهم و يمدّهم في طغيانهم يعمهون:
الله تمسخرشان مى کند و آنان را سرگردان در ستمکاری شان سوق مى دهد.
سوره بقره – آیه 65:
و لقد علمتم الّذين اعتدوا منكم في السّبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين:
به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید. ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه هایی طرد شده درآیید.
سوره بقره – آیه 118:
و قال الّذين لا يعلمون لو لا يكلّمنا اللّه أو تأتينا آية كذلك قال الّذين من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بيّنّا الآيات لقوم يوقنون:
و نادانان گفتند: چرا الله [بی واسطه] با ما سخن نمی گويد يا [چرا] برايمان معجزه اى نمی آيد؟ همچنين پيشينيان شان [هم سخنى] مانند سخن آنان گفتند. دلهايشان همانندى دارد. به يقين نشانه ها [ى خود را] براى گروهى كه يقين می كنند، [به روشنى] بيان كرديم.
سوره بقره – آیه 171:
و مثل الّذين كفروا كمثل الّذي ينعق بما لا يسمع إلاّ دعاء و نداء صمّ بكم عمي فهم لا يعقلون:
مثل کافران، مثل حیوانی است که کسی در گوش او آواز کند و او جز بانگی و آوازی نشنود اینان کرانند ، لالانند ، کورانند و هیچ در نمی یابند.
سوره مائده – آیه 60:
قل هل أنبّئكم بشرّ من ذلك مثوبة عند اللّه من لعنه اللّه و غضب عليه و جعل منهم القردة و الخنازير و عبد الطّاغوت أولئك شرّ مكانا و أضلّ عن سواء السّبيل:
بگو : آیا شما را از کسانی که در نزد الله کیفری بدتر از این دارند خبر بدهم: کسانی که خدایشان لعنت کرده و بر آنها خشم گرفته و بعضی را بوزینه و خوک گردانیده است و خود بت پرستیده اند؟ اینان را بدترین جایگاه است و از راه راست گمگشته ترند.
سوره اعراف – آیه 166:
فلمّا عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين:
آری، هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم: به شکل میمون هایی طرد شده در آیید.
سوره اعراف – آیه 176:
و لو شئنا لرفعناه بها و لكنّه أخلد إلى الأرض و اتّبع هواه فمثله كمثل الكلب إن تحمل عليه يلهث أو تتركه يلهث ذلك مثل القوم الّذين كذّبوا بآياتنا فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون:
و اگر میخواستیم به آن آیات او را رفعت مقام می بخشیدیم، لیکن او به زمین (تن) فروماند و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت مثل و حکایت حال او به سگی ماند که اگر بر او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. این است مثل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند. پس این حکایت بگو، باشد که به فکر آیند.
سوره اعراف – آیه 179:
و لقد ذرأنا لجهنّم كثيرا من الجنّ و الإنس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضلّ أولئك هم الغافلون:
و به راستى بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريده ايم، دلهايى دارند كه با آن در نمى يابند و چشم هايى دارند كه با آن نمی بينند و گوش هايى دارند كه با آن نمی شنوند، آنان چون چهارپايانند، بلكه اينان گمراهترند، ايشان بى خبرند.
سوره توبه – آیه 28:
يا أيّها الّذين آمنوا إنّما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و إن خفتم عيلة فسوف يغنيكم اللّه من فضله إن شاء إنّ اللّه عليم حكيم:
ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر از بینوایی می ترسید، الله اگر بخواهد به فضل خویش بی نیازتان خواهد کرد زیرا الله دانا و حکیم است.
سوره فرقان – آیه 44:
أم تحسب أنّ أكثرهم يسمعون أو يعقلون إن هم إلاّ كالأنعام بل هم أضلّ سبيلا:
آیا گمان میبری بیشتر آنها میشنوند یا میفهمند؟ آنها فقط همچون چهارپایانند بلکه گمراه تر.
سوره مدثر – آیات 49،50 ، 51:
فما لهم عن التّذكرة معرضين كأنّهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة:
چه شده که است از این پند اعراض می کنند؟ مانند خران وحشی که از شیر می گریزند.
سوره جمعه – آیه 5:
مثل الّذين حمّلوا التّوراة ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفارا بئس مثل القوم الّذين كذّبوا بآيات اللّه و اللّه لا يهدي القوم الظّالمين:
مثل کسانى که به تورات مکلف شدند ولى به آن عمل نکردند همچون خرى است که کتاب هایى را حمل کند، چقدر بد است مثل قومى که آیات الله را تکذیب کردند. الله ستمکاران را هدایت نمی کند.
سوره القلم – آیه 13:
عتلّ بعد ذلك زنيم:
گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده است.
سوره انبیاء – آیه 67:
أفّ لكم و لما تعبدون من دون اللّه أ فلا تعقلون:
تف (اف) بر شما و بر آنچه غير از الله مى پرستيد مگر نمى انديشيد.
سوره انفال – آیه 22:
إنّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الصّمّ البكم الّذين لا يعقلون:
بدترین جانوران در نزد الله این کران و لالان هستند که در نمی یابند.
سوره انفال – آیه 55:
إنّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الّذين كفروا فهم لا يؤمنون:
به یقین، بدترین جنبندگان نزد الله، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند.
سوره انعام – آیه 35:
و إن كان كبر عليك إعراضهم فإن استطعت أن تبتغي نفقا في الأرض أو سلّما في السّماء فتأتيهم بآية و لو شاء اللّه لجمعهم على الهدى فلا تكوننّ من الجاهلين:
و چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران می آید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا آیتی بر آنها آوری و اگر الله میخواست همه را مجتمع بر هدایت میکرد؛ پس تو البته از جاهلان مباش.
سوره محمد – آیه 12:
إنّ اللّه يدخل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات جنّات تجري من تحتها الأنهار و الّذين كفروا يتمتّعون و يأكلون كما تأكل الأنعام و النّار مثوى لهم:
الله کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند وارد باغ هایی از بهشت می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است؛ در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست.
منبع: قران
2 ـ فحش شناسی (Maledictology; Malediktologie)
شاخه ای از زبان شناسی روان شناسایانه و زبان شناسی جامعه شناسایانه و روان شناسی است که خودش را با "فحش دادن" و "نفرین کردن" مشغول می کند.
فحش شناسی در سال 1973 به وسیله یک فیلولوژ آمریکائی ـ آلمانی به نام آرنولد آمان (Arnold Aman)درکالیفرنیا تأسیس شد. بعد از او روان شناس آمریکای شمالی " Timothy Jay"در ایالت ماساچوست تحقیقات آرمان را به عهده گرفت .ولی نحقیقات تیموتی محدود به روان شناسی زبان انگلیسی آمریکای شمالی می باشد.
اما تحقیقات آرمان مربوط به همه رشته های دانشگاهی، 220 تا زبانها و لهجه های محلی 5000 سال قبل تا به امروز بوده است.
پژوهشگران قابل توجهی که در راستای فحش شناسی تحقیق کرده اند عبارتند از:
ـ خانم پروفسور دکتر دومینیک لاروژه
" Dominique Lagorgette (Université de Savoie in Chambéry) " ،
ـ خانم پروفسور دکتر اکسانا هاوریلیو (Oksana Havryliv (geb. Holod) در اکراین که خودش را با کلمات فحش در در زبان آلمانی رایج در آلمان و اتریش مشغول می کند.
بنابراین در مد نظر فحش شناسی مواردی مثل "نفرین کردن"، "بدخواهی برای دیگران"، "شوم گرائی" و "فحش دادن" قرار دارند.
منابع:
Aman, Reinhold: Bayrisch-Österreichisches Schimpfwörterbuch. Allitera Verlag, 2005, )
Aman, Reinhold: Maledicta: The International Journal of Verbal Aggression (1977--)
Aman, Reinhold: Opus Maledictorum. A Book of Bad Words. Marlowe & Co, 1996,
Freud, Sebastian: Handbuch der Beschimpfungen. Bassermann, 2007
Jay, Timothy: Why We Curse. A Neuro-Psycho-Social Theory of Speech. John Benjamins Publishing, 2000,
Lötscher, Andreas: Lappi, Lööli, blööde Siech. Schimpfen und Fluchen im Schweizerdeutschen. Frauenfeld/Stuttgart: Huber 1980,