فراموش کردم
رتبه کلی: 9053


درباره من
حیف!
فریاد مرا،بغض به یغما برده
یک بغل حرف،ولی محض نگفتن دارم..
Miss_Lawyer (Fatima-Rhm )    

دلدادگی...

درج شده در تاریخ ۹۵/۱۰/۱۴ ساعت 01:53 بازدید کل: 169 بازدید امروز: 169
 

نشسته بودیم رو تختِ سفره خونه باهم حرف میزدیم ، از همین خلوت کردنایِ رفیق بی شیله پیله ها باهم .

یدفعه نوتفیکیشن گوشیم صداش در اومد .

یکی از دوستام مسیج داده بود :

سلام ، مامانم داره میره کربلا گفتم واسه ی توام دعا کنه 

بی اختیار اشک تو چشمام جمع شد تند تند براش تایپ کردم :

سلام دستِ گلت درد نکنه ، بهش بگو دعا کنه برسم به اونی که میدونی . مرسی

رفیقم گفت چی واست اومده اینجوری تند تند تایپ میکنی ؟

بهش گفتم ...

هیچی نگفت فقط یه لبخندِ تلخ زد !

یه کام دیگه از قلیون گرفت ، زل زد به اَشکالِ دودی که از دهنش میداد بیرون و گفت :

منم مثلهِ تو ...

منم هر کسی رو میدیدم میرفت از اینجور جاها ؛ التماس میکردم فلانی اسممو قشنگ تو حرم بیار دعام کن ، انگار میخواستم اسممو خدا بشنوه !

منم نذر و نیازی نمونده بود که نکنم .

اصلا تو که منو میشناسی ، من به فال قهوه و تاروت و این مسخره بازیا اعتقاد داشتم ؟

میرفتم واسه دلگرمی هم شده پول میدادم که یه بدبخت تر از خودم بگه آره ته فنجونت افتاده بهم میرسین و این داستانا ...

خلاصه خواستم بگم منم میرفتم امامزاده ها دخیل میبستم ، منم شبا قرآن میخوندم با اشک میخوابیدم میگفتم خدا دیگه به خاطر اشکامم شده حاجت روام میکنه ...

پریدم وسطِ حرفش گفتم :

یعنی میخوای من نکنم ؟! میخوای بگی نمیشه ؟

گفت : نه ! فقط میخوام بگم مثه من نشی تهش سرِ یه نفر دین و ایمونتم ببازی ...

#شین_مست

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۵/۱۰/۱۴ - ۰۱:۵۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)