نسیم دل انگیز صبح دوباره ی آذربایجان...
دوباره شهر در جنب و جوش..جوش و خروش..
دوباره رنگ سرخ آسمان شهر...
لباس احرام سرخ می بندم...
برای آغاز مسیری تازه،برای همراهی با عشق مشترکمان،دستانی که با غرور و اتحاد با یکدیگر می آمیزند...
ماراتنی جدید...
دست و پای زخمی...دلی شکسته...ولی اراده ای مصمم...
قامتی دوباره ایستاده...
لباس سرخ احرامم را میپوشم...
پرچم پر غرورت را که افتخارم است، بر دوش میگذارم...
راهی قرار عاشقی مان میشوم
دیگ جوشان یادگار
دره ی سرخ پرغرور و صدای اتحاد آذربایجانمان
و پر از ترس و وهم برای آنانی که دیگر " نه خواهرخوانده هستند، نه برادر...همگی از دم رقیبند و طرف مقابل"
دوباره می آیم، تا به وقت شعار همیشه پر غرورمان، بایستم، دست بر سینه بگذارم و فریاد بزنم " یاشاسین آذربایجان"
دوباره می آیم تا دوباره آواز سر بدهم " تیراختور بیز بورداییخ، هئش واخ سانی تک قویماریخ..."
دوباره می آیم، تا اشکهای یکدیگر را پاک کنیم...لبخند بر لبان آذربایجانمان بنشانیم...
با شادی و مغرورانه بخوانیم " استقلالچی دئیرم...پرسپولیسچی دییرمممممم...آند اولا الله ا من! تراختوری سئویرم"
می آییم تا "لزگی فاتحانه" را میانه ی میدان به نمایش بگذاریم...
می آییم تا بال بگشاییم و بر فراز قله های غرور و افتخار، عقاب سرخ آذربایجان باشیم
می آیم و آن بالا بالا ها، با لباس و بیرق سرخت می ایستم "قوی بو دنیا بولسون کی تیراختورچیام"...