فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 9893


درباره من
امیر وطن دوست (HADI6426 )    

بی وفایی عشق

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۲/۱۶ ساعت 15:00 بازدید کل: 137 بازدید امروز: 82
 

تو یه یک کویر دور یه درختی خسته بود

 

یه درختی نا امید که دلش شکسته بود

 

روی اون درخت پیر یه طناب پاره بود

 

اون طناب دار یه عاشق بیچاره بود

 

شبی از شبهای غم که هوا گرفته بود

 

   رفتنش رو به کویر به کسی نگفته بود

 

رفت و رفت تا که رسید اون طناب دار و بست

 

 به دلش گفت که باید دیگه از دنیا گسست

 

طناب دار و گرفت دور گردنش گذاشت

 

  چشماشو بست و دیگه رو لبش خنده نداشت

 

 

اما  پاره شد طناب تا جوون قصه مون

 

بدونه که حتی مرگ نمیشه چاره ی اون

 

چشمش افتاد به درخت به طناب بوسه ای زد

 

طناب دارش و کشت یه دفعه ناله ای زد

 

ناله زد از بی کسی که فقط یه چاره داشت

 

رنگ خود باوری را توی خاطرش گذاشت

 

رفت و تا آخر عمر دست به خودکشی نزد

 

به شبای بی کسیش رنگ خودباوری زد

 

حالا اون تو این زمونه دیگه دل شکسته نیست

 

بی کسی شو پس زده فکر عمر رفته نیست

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۲/۱۶ - ۱۵:۰۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)