زرتشت را دیدند مشعلی و جام آبی در دست دارد.پرسیدند کجا میروی؟گفت:میروم با این آتش بهشت را بسوزانم و با این آب جهنم را خاموش کنم تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم... تاریخ درج: ۹۲/۰۸/۱۰ - ۲۲:۵۳( 1 نظر , 111
بازدید )
رفیقی از دوستی پرسید:
من خوشگلم؟گفت:نه
گفت دوستم داری؟گفت:نوچ
گفت:اگه بمیرم برام گریه میکنی؟گفت اصلا
رفیق چشماش پر از اشک شد هیچی نگفت.
دوسته بغلش کرد و گفت:
تو خوشگل نیستی زیبا ترین هستی.
تو رو دوست ندارم چون عاشقتم.
اگه تو بمری برات گریه نمی کنم
چون من هم میمیرم... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۱۸ - ۲۲:۴۰( 4 نظر , 208
بازدید )
بعد سالها دختر کبریت فروش را دیدم بزرگو زیبا شده بود به او گفتم کبریتهایت کومیخواهم این سرزمین را به آتش بکشم خنده تلخی کردوگفت:کبریتهایم را نخریدند سالهاست تن میفروشم میخری؟... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۱۳ - ۲۳:۰۷( 2 نظر , 180
بازدید )
شاد باش نه یک روز بلکه هزاران سال بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنان که بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند.... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۱۲ - ۰۰:۴۳( 1 نظر , 163
بازدید )
زندگی مثل پیازه هر برگشو که ورق بزنی اشکتو در میاره.اما باید به این اشک ها نه گفت و این دو روز دنیا رو شادوسرافراز زیست با پاکدلی وخدمت به خلق خدا{فلسفه ی دین همین است}... تاریخ درج: ۹۱/۱۰/۱۲ - ۰۰:۲۶( 2 نظر , 182
بازدید )