یه نفر بازم کنار پنجره س
یه نفر عجیب دلش شور میزنه
یکی ام با تیرای داغ نگاه
دو تا چشم و داره از دور می زنه
یه نفر داغ دلش تازه شده
دلخوشیش یه عکس یادگاریه
یکی با غم می نویسه رو دلش
ای خدا عجب چه روزگاریه
یه نفر خیری ندیده از حالا
پس پناه می بره به گذشته هاش
یکی ام شاعره تا خسته میشه
زود میره سراغ دست نوشته هاش
یه نفر خط میکشه رو آرزوش
سند عشقش رو باطل می کنه
وقف تازه موندن دل می کنه
یکی هست که خواب به چشماش نمیاد
شاید علتش غم خستگیه
علت بی خوابی یکی دیگه
گم شدن تو دشت سرگشتگیه
یکی از بس که نشسته پشت در
پر غربت شده و بی حوصله س
یکی ام داره به محبوبش میگه
چه قدر بین من و تو فاصله س
یکی دائم گلدونا رو آب میده
یکی چشم پر اشکش به دره
یکی داره خودش و گول می زنه
که میاد حتما بازم تو سفره
یکی چشماش رو گذاشته روی هم
یکی زلفاش رو پریشون میکنه
یکی داره توی رویاهای دور
شکل عشقش و آسون میکنه
یکی آروم با خودش حرف میزنه
دلت اومد من و تنها بذاری ؟
دلت اومد چمدون دلم و
تو فرودگاه دلت جا بذاری ؟
یه نفر دستاشو برده آسمون
از خدا چیزی تقاضا میکنه
یه نفر واسه کسی که نمیاد
در خونش رو داره وا می کنه