درباره من
حمید هستم .
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایست
مرا در خود میخواهی تماشا کن ، تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی هم نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالیست قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتن مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند گمان کردم که همدردند
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند .