فراموش کردم
رتبه کلی: 103


درباره من
بی انتها ترین جاده ی دنیا
جاده ی معرفته
آهای ....تو که آخر جاده ای
ســـــــــــــــــــــــــــلام

*متولد 70

*دانشجوی کارشناسی IT

*عاشق عشقم(B)

*پرتحرک

*عصبی

*با جنبه

*رک

*انتقادپذیر

*دمدمی مزاج

*با اراده

*مخالف تسلیم

*ظاهربین نیستم

*لیست سیاهم خالیه

*شنا رو دوست دارم

*بدنسازی حرفه ای رو هم دنبال می کنم

*کسایی که به مطلبام نظر میدن مطمئنا میام به پیجشون و کامنت میذارم.با کسایی که به مطلبام نظر نمی دن کاری ندارم.


(((((تقدیم به چشم هایی که در راه ماندند و دلهایی که

آنها را راه ندادند...

تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست وعهدهایی که
کسی آنها را نبست...)))))

چه ساختن هایی که مرا سوخت ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش
ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالیو چه سوختن هایی که مرا ساخت ، خدای من مرا فهمی عطا کن که از مقصد سوختنم ، ساختنی آباد از من بجا ماند.
بگذار سرنوشت هر راهی که میخواهد برود ، ما راهمان جداست ... این باران تا می تواند ببارد ما چترمان خداست.


خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم اما... تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی.
عشق الهی را سپاس


روزها یکی پس از دیگری به پایان
می رسند...
و در پی روزها
عمر من...
خسته نباشی سرنوشت....!
می بینی؟!
دست در دستان تو
تمام راه را بیراهه رفتم
شنیدم کسی میگفت:
چشمانت را ببند!
اعتماد کن...
به قیمت تمام روزهای رفته

چشم هایــم را بستم...

اعتماد کردم...!
بهای سنگینی داشت اعتماد !
روزی...
چشمانم را باز کردم؛
چیزی به نام " عشـــــق "
در راهِ همپا شدنِ با تو
به تاراج رفته بود!


*شخصیت منو با برخوردم اشتباه
نگیرین شخصیت من چیزیه که من هستم
اما برخورد من بستگی به این داره که
""" تو """ کی هستی...!


_______________,*-::-*
___00_____00,*-::-*
_00000___00000,*-::-*
000000000000000,*-::-*
0000000000000000,*-::-*
_00000000000000,*-::-*
___0000000000,*-::-*
_____00000,*-::-*
_______00,*-::-*
_____0,*-::-*
____*-::-*_____00____00
__*-::-*____00000___0000
_*-::-*____000000000000000
_*-::-*____0000000000000000
__*-::-*____00000000000000
____*-::-*____0000000000
______*-::-*_____00000
_________*-::-*____00
______________,*-::-*
_______________,*-::-*
___00_____00,*-::-*
_00000___00000,*-::-*
000000000000000,*-::-*
0000000000000000,*-::-*
_00000000000000,*-::-*
___0000000000,*-::-*
_____00000,*-::-*
_______00,*-::-*
_____0,*-::-*
____*-::-*_____00____00
__*-::-*____00000___0000
_*-::-*____000000000000000
_*-::-*____0000000000000000
__*-::-*____00000000000000
____*-::-*____0000000000
______*-::-*_____00000
_________*-::-*____00
______________,*-::-*
_______________,*-::-*
___00_____00,*-::-*
_00000___00000,*-::-*
000000000000000,*-::-*
0000000000000000,*-::-*
_00000000000000,*-::-*
___0000000000,*-::-*
_____00000,*-::-*
_______00,*-::-*
_____0,*-::-*
____*-::-*_____00____00
__*-::-*____00000___0000
_*-::-*____000000000000000
_*-::-*____0000000000000000
__*-::-*____00000000000000
____*-::-*____0000000000
______*-::-*_____00000
_________*-::-*____00
______________,*-::-*


-------------
-----------
---------
--------
-------
-----
---
--
-
می گویند:

مُخآطب دآشته بآش...

برآ عآشِقآنه هآیَت!!!

نِمی دآنند...

مُخآطبِ تَمآمِ عآشِقآنه هآ مَن...

تویی!!!
-------------
-----------
---------
--------
-------
-----
---
--
-

خیلی سخته عاشق
کسی باشی که روحشم
خبر نداشته باشه
اما خیلی شیرینه که
یواشکی عاشقانه
نگاهش کنی
و توی دلت بگی
خیلی دوستت دارم ...!!!
کاش میدونستی............؟؟؟؟

آرزوی مــن این است زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم
وتو برای من


خــدایا ؟

کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . .
مــی خــواهـــمـــ در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . !
ایـن یـک اعــتـرافــــــ اســت . . .
مــن بــی او دوامــ نــمی آورمــ . . .
حــتــی تــا صــبح فـــردا . . .

love..................
love...................
love.......................
love...........................
love..............................
love................................
love...................................
love.....................................
love.....................................
love.....................................
love...................................
love.................................
love..............................
love...........................
love.......................
love...................
love..............
love.........
love......
love.....
love....
love..

رسم "خوب" ها همین است
حرف آمدنشان شادت میکند
و ماندنشان
با دلت چنان کاری می کند
که هنوز نرفته
دلتنگشان میشوی...


داداش حمید (HamidBnaz )    

مراسم عجیب شیطان پرستی و پیوستن به شیطان پرستان.

منبع : www.zohur.net
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۴/۲۵ ساعت 20:37 بازدید کل: 140 بازدید امروز: 66
 

000

 

نحوه شیطان پرست شدن


مراسم شیطان پرست شدن: محراب: مقابل دیوار غربی قرار گرفته پارچه سیاهی به روی آن کشیده می شود.بالای سر محراب(روی دیوار) ستاره 5 پر وارونه نصب می کنند. روی محراب 2 شمع سیاه روی پایه ، خنجر مخصوص مراسم، جمجمه انسان، یک زنگ،یک آتشدان و یک جام می گذارند.جام را با مایعی به رنگ قرمز(خون) پر می کنند.ماهیت آن اهمیت ندارد زیرا که این مایع نماد خون قربانیست.آتش دان را درست در مرکز محراب قرار می دهند ولباسی تماما سیاه همراه با ستاره 5 پر وارونه اویخته بر گردن می پوشند.

000

شش بار در جهت جنوب، شش بار در جهت شمال، شش بار در جهت شرق زنگ را به صدا در می آورند.حال خنجر را بدست گیرد و به سمت پنتاگرام وارونه می روند و با لحنی دعایی نیایش می کند:
به نام شیطان بزرگ و افتخار او، لوسیفر من نیروهای تاریکی وقدرت شیطان را به درون فرا می خوانم.(با خنجر پنتاگرام وارونه در هوا رسم می کند وآتش را می افروزد و نیایش را ادامه می دهد:) آتش سیاه برافروخته و درهای تاریکی بر پاشنه خود چرخیده اند و روح سیاه ظاهر شده، کسی که از دور دست آید تا خواست خود را بر فراز هستب بنا کند.نظاره کن ، این منم خدای دیروز ، امروز و فرداها. نگهبان زمان و ابدیت، بی مانند ، غرق در دانایی و بی همتا.. عناصر را بخوان تا مرا خدمت کنند و نیروهای طبیعت را امر کن تا تجلی آمال من شوند. بپاخیز من تو را می خواهم.شیطان ، من قله ها را تصرف کرده ام و قدرت تاریکی در دستان من است.اکنون من در قالب تو خواسته های شیطان ام را تجلی می بخشم( جام را در مقابل پنتاگرام وارونه بالا می برد و انگشت اشاره دست راست را در درون ظرف می برد و در می آورد ودر جهت عقربه ساعت دور لبه جام می گردانند وهمزمان می خوانند:) من از این جام می نوشم.من از زندگی می نوشم، قدرتهای نهفته در تاریکی مرا در بر گیرید(جام را می نوشد و:)همراه با نیروهای شیطانی و قدرت های تاریکی باز می گردم به جهان تا شبی دیگر را تسخیر کنم. (آتش را خاموش می کنند و زنگ را در خلاف جهت ابتدایی به صدا در می آورند و شمع را خاموش می کنند و:) آتش سوزان و یک عریان، معبد پر خون و این شیطان، آخرین زنگار قلبش را، می تراشد با دلی نالان، از برای نفرت و کینه، در وجودش گشته یک طوفان، زندگی احساس عشقش را شسته می بیند در این باران...و تمام.

این مطلب توسط رضا رضازاده بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)