فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4629


درباره من
Ali DaDash (Heaven1boy )    

خودم برايش مي گويم .............

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۳/۰۱ ساعت 11:35 بازدید کل: 403 بازدید امروز: 125
 

 

خودم برایش می‌گویم  ......

چند روز پیش دختر کوچولوی سهساله‌ی یکی از دوستانم که اومده بود خونه یما

با دیدن سوسک در آشپزخانه ما ذوقکرد و جلو رفت تا با دست کوچکش سوسک را ناز کند

مامانش گفت خونه جدیدمون پر ازسوسک بود وقتی این به دنیا آمد برای این که اذیت نشه

هر روز رفتیم با سوسکها حرف زدیمو بازی کردیم. آوردیمو آن‌ها را شریک کردیم درروزمرگی‌هایمان

گفتیم قانون خانه را عوض کنیمطوری که سوسک دیگر باعث چندش و وحشت و ناآرامی ما نباشد

http://up5.iranblog.com/images/16483817116377752029.jpg

ولی من چه؟؟هنوز...
ترس هایکودکی ام پا برجاست
ناخوابیهای من
و شنیده هاییاز
دیو و غولکاش
بیشتر از صورت مهربان خدامیگفتند
========================================

تصمیم دارم خودم برای فرزندمبگویم ریشه تمام ترس هایم را

خودم برای فرزندم می‌گویم. یکروزی می‌نشینم و همه‌ی این‌ها را برای بچه ام تعریف می‌کنم

وقتی این کار را می‌کنم که بچه‌امهنوز فرصت زیادی داشته باشد تا این‌ها را هضم کند

و بعد از یاد ببرد

http://up5.iranblog.com/images/89576970651975572662.jpg

فرصت داشته باشد بپذیرد امافراموش کند لحظه‌ی پذیرش را

همان‌طور که احتمالا درد لحظه‌یبه دنیا آمدن را فراموش کرده است

 

http://up5.iranblog.com/images/70043091764559726623.jpg

اول از همه مرگ را برایش تعریفمی‌کنم

پیش از این که عزیزی را از دستبدهد و رویارویی‌اش با نیستی خیلی شخصی باشد

پیش از این که ناچار باشد مرگ راهمراه با ناباوری و دلتنگی و شیون‌های شبانه بشناسد

برایش می‌گویم که مثل تاریخ مصرفپشت قوطی شیر و ماست می‌ماند

که زندگی در هر چیز و هر کس قراراست تمام شود

 

http://up5.iranblog.com/images/04408700540192928978.jpg

برایش می‌گویم که بداند روزی کهبا مرگی روبرو شود، احساس خشم و حقارت خواهد کرد

و این که آن اندوه ممکن استهیچوقت قلبش را ترک نکند

اما در همان روزگار هم پذیرفتن وفهمیدن نیستی... ساده‌تر از عمری ترسیدن از آناست

 

http://up5.iranblog.com/images/14930873644918097517.jpg

خودم برایش می‌گویم که بداند ترس،اصلافقط مال آدم بزرگ‌هاست
آنقدر که درآنهاهراس گرفتن دستی هست، ترس از گم شدن نیست

 

http://up5.iranblog.com/images/36364667004297854200.jpg

بداند که ترس‌های بزرگ ممکن استدر لحظه‌ی تنهایی به سراغش بیاید

روزی که برای خودش آدمی شده باشدو حضور من نتواند دردی از او دوا بکند

آن روز یادش باشد که از ترسیدنخودش نترسد. برایش می‌گویم که ترسیدن یعنی ندانستن

یعنی مطمئن نبودن از ثبات وامنیت

 

http://up5.iranblog.com/images/94329435482276357442.jpg

دانستن این که ترس جزئی از طبیعتاوست و بارها خواهد آمد و خواهد رفت

شاید کمک کند که او خودش را وقتترسیدن آرام کند

شاید کمک کند که ترسیدن غافلگیر وناتوانش نکند و هنوز بتواند فکری بکند برای خوب کردن خودش

 

 

http://up5.iranblog.com/images/75309993536355540711.jpg

می‌خواهم بداند که گاهیحسادتممکن است به سراغ آدم بیاید

یعنی این که زمان‌هایی هست که دستآدم از چیزهای خوب دنیا کوتاه می‌شود

باید بداند که گاهی چیزهایی کهدوست دارد و فکر می‌کند برای داشتنشان محق است را

به او نمی‌دهند و جلوی چشمش بهدیگری می‌دهند

و دیدن دیگریِ خوشحالبرای بعضی ها کار ساده‌ای نیست و اگر آدم سعی‌اش را کرد و از پسشبرنیامد

باید بداند که حسود است

حسود است و این به معنی محق بودنشنیست. به معنی محق نبودن دیگری هم نیست

 

 

http://up5.iranblog.com/images/46367356549636336886.jpg

حسادت آن قدر تحملش سخت است که بدنیست آدم بشناسدش تا زیادی غصه‌اش را نخورد

شاید به جای این که زیر بارشبشکند سعی کند

از راه آن احساسبزرگ‌تر شود و آزاده‌تر

 

 

http://up5.iranblog.com/images/26434416491536860429.jpg

می‌خواهم برایش بگویم که در دنیاناامیدی هم هست

ناامیدی معنی‌اش خسته شدن ازخوش‌بینی است

و اگر آدم دیگران را به ورطه‌یتلخی ناامیدی‌های خودش نکشد

خسته شدن هیچ ایرادیندارد

 

 

http://up5.iranblog.com/images/13244559565948422142.jpg

برایش می‌گویم که خسته شدنایستگاه آخر نیست و او حق دارد گاهی خسته باشد

حق دارد پا شل کند، آه بکشد، اخمکند

ولی باید بداند که ناامیدی بهکسانی که دوستش دارند دخلی ندارد

و خوب نیست کسی امید را از دیگریبگیرد به خاطر ناامیدی خودش

چون رسمش این است که آدم راه خودشرا پیدا می‌کند

و امید می‌تواند هزار بار دیگر همبرگردد

 

http://up5.iranblog.com/images/43829018013346144992.jpg

می‌خواهم برای بچه‌ام بگویم وقتیکه دیگر بچه نباشد چه روزهای زیادی احساس خواهد کرد

که دنیا آن‌طور که من می‌گفتمنبود

که من با هزاری آرزو و ادعا،احتمالا هیچوقت نخواهم نتوانست سوسکی را ناز کنم

و خودم هم خوب می‌دانم نصیحت‌هایمن نمی‌توانست فراتر از ترس‌ها و نا‌امیدی‌ها و حقارت‌های خودم برود

پس نمی‌توانست او را همیشه حفظکند

همینطور که آرزوهای من شاید کوچکبودند برای او

 

 

http://up5.iranblog.com/images/56880693060809462771.jpg

می‌خواهم یک بار برای همیشه به اوبگویم که از من آزاد است

که از من دِینی به گردن اونیست.

که او مسئول دلتنگی‌ها وحفره‌هایی که خودم عمری نتوانستم جبرانشان کنم نیست

برای من او آزاداست.

می‌خواهم بنشینم و ساعت‌ها برایشبگویم که من بهشت را زیر پای خودم نمی‌بینم

و همه‌ی عشقی که به پای او میریزمرا برای لذت خودم می‌ریزم

 

http://up5.iranblog.com/images/44259307909230259870.jpg

و بالاخره حتما می‌خواهم برای اوبگویم که این دنیا

بدون عشق نمی‌ارزد

حتی اگر من بگویم

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۳/۰۱ - ۱۱:۳۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)