سکرات
.........
روح من از قالب جسمم پرید .
او شتابان سوی برزخ می دوید .
ترس روحم را به آغوشش کشید .
لحظه ی سختی در آن دم شد پدید .
.
.
.
گیج و مبهوتم خدایا کن مدد .
زار و غمگینم خدایا کن کمک .
از همه بیزار و امیدم تویی .
از همه رنجورم و صاحب تویی .
.
.
.
من به دنیایت دلم خوش گشته بود .
ور لذایذ روح من پر گشته بود .
عشق دنیا هوشم من را خورده بود .
عشق دنیا روح من را بسته بود .
.
.
.
گفت : شخصی رو به من ای نقطه مغز .
هیچ فکری نبود در جسم و روحت بی خبر .
تو تغافل کرده ایی .
روح را خود معذب کرده ایی .
.
.
.
گر خداوند کریم از تو گذشت .
روح تو فارغ ز هر زجزی گذشت .
حامیا فکری به حال خود بکن .
سجده ایی بر درگه یارت بکن .
.
.
.
عمر نوح گر باشدت . مرگت رسد .
لذت شاه سلیمانت بود . پایان رسد .
مال دنیا و زن و بچه همه در می روند .
حامی بیچاره را عسرت رسد .
سروده : حسین حامی