استغفار
نم نم باران اغاز شد .
حس طروات و تازگی در روح طبیعت دمیده شد .
بوی سبزه و گل فضای پیرامونم را معطر کرد .
و به جان خاکی من صفایی بخشید .
سرم را به سمت آسمان بلند کردم .
تا شاید بهره بیشتری از رحمت الهی را نصیب گردم .
لباس و بدنم غرق آب باران شده بود .
با بارش باران احساس سبکی می کردم .
و قلبم در نورانیتی عجیب !
توجهم به به سیلاب سیاه رنگی افتاد . که در اطرافم تشکیل شده بود .
بوی نامطبوع آن مشام را آزار می داد .
علت را جویا شدم .
ندایی در وجودم مرا به خود وا داشت .
آب باران مانند استغفار وجودت را از نا پاکی ها شست .
و ترا پاک و پاکیزه کرد .
احساس سبکی بدلیل زایل شدن گناهان است .
و این بوی نامطبوع از گناهان است .
که بی شرمانه در محضر حی ازلی انجام داده ایی .
ندا خاموش شد .
و آسمان آرام گرفت .
من ماندم و سیاهی های گناهان و بوی نامطبوع آن .
و دلی که جرقه یک اندیشه جدید در آن زده شد ،
...
حسین حامی