تقدیم به سرور و سالار شهیدان دو عالم حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
مردی از جنس زمان
خوب روی و مهربان
در شجاعت حیدری
در عطوفت مادری
در سخن همچون چو رعد
رخنه می کرد
در تمام جان و تن
افتاب شرمنده بود
از رخ زیبای او
صورتش چون قرص ماه
می درخشید بر زمان
شک ندارم
نور بود
نور خورشید و قمر را
نور بود
او که حیدر را پدر
ظلم را آواره کرد
جمله ی زیبای او
( هیهات من الذله ) بود
او که عزم کعبه کرد
کعبه دل عازم آن خانه کرد
بعد از آن رو کرد سوی کوفیان
با تمام اهل بیت و عاشقان
در سفر همراه و
پیوسته به یاد
مسلم پیکش صدایش آشکار
ای حسین من / نیا
کوفه نیا
کوفیان شمشیر از رو کرده اند
اسب ها را بهر تو زین کرده اند
هر کسی با یک سلاح
می دود سوی شما
باد و خورشید و فلک غمگین شدند
ابرهای آسمان گریان شدند
ای فدای تو همه افلاکیان
ای فدای تو همه جام جهان
گر که امکانیست
برگشتی بکن
کوفه را هرگز ماوایی نکن
شاه دین هرگز ندید
جز خداوند کریم
را می پیمود و
در فکر عروج
کوفیان در مستی حسرت فزون
کاروان آرام در صحرا نشست
خیمه های عاشقان بر جان نشست
خیل دشمن از جوانب می رسید
آتش مستی به بالا می رسید
بعد از آن آب فرات
بسته شد روی خیام
تشنگی در خیمه ها بیداد کرد
شاه دین را زجه ها دل آب کرد
در دل دشمن
چو شیری خشمگین
روبهان را
خونشان بر خاک ریخت
سوی آب راهی شدش آن بی نظیر
تا کند آبی فراهم شاه دین
آب را بر خیمه هایش او رساند
تشنگی کودکان را اندکی تقلیل داد
آن ملک با احترام
گفت: یا حسین (ع) ای جان عالم را فدات
گر که یک رخصت دهی
دشمنت را با خاک یکسان می کنیم
آن اجنه از حسین (ع) رخصت بخواست
تا بریزد خون خصم نابکار
لیک هرگز آن عزیز
این تمنا را ندید
او رضایت بر رضای حق نمود
خویشتن را او فدای حق نمود
روز عاشورا رسید
اشک عالم بر بیابان می چکید
دشمنان از هر طرف بر او کمین
زخم می خورد آن گل عطشان دین
رنگ خاک کربلا
گشته بود سرخ و سیاه
هر کدام از یاوران آن عزیز
کشته می شد با دلیری در ستیز
آن برادر دست هایش قطع شد
اکبرش با نیزه ها دمساز شد
قاسمش زیر سم اسبان خصم
روح پاکش
راهی افلاک شد
آن گلوی نازک طفل صغیر
با کمان حرمله از هم درید
عاقبت تیر عدوی بی خرد
قلب آن شه را نظر
تیر بر قلب شه عالم رسید
ناله خواهر به اعلا سر رسید
تیر را از پشت بیرونش کشید
خون پاکش از بدن بیرون جهید
بعد از آن
آن شاه دین
در تماسی عاشقانه با زمین
با خدای خویش نجوا می نمود
من رضایت
بر رضا"یت" داده ام
اهل بیتم را
فدایت کرده ام
همچنان مشغول بود
در راز و نیاز
هیکل ملعون شمر شد اشکار
شاه دین چشمش گشود
دید آن ملعون عالم را به رو
خنجرش در دست و
آتش در وجود
می کشید از کین آنرا بر گلو
گفت آن نور خدا
دور شو ای بی حیا
شمر از جا برجهید
شاه دین را چرخ بر روی زمین
خنجرش را بر قفای فخر عالم می کشید
تک به تک رگ های حضرت را برید
روح پاک شاه دین از تن رهید
کربلا را تا ابد ماتم رسید
آسمان کربلا تاریک شد
لرزه ایی بر جان هستی گیر شد
السلام" یا حسین (ع)
ای شاه من
زنده هستی تا ابد
در قلب من