فراموش کردم
رتبه کلی: 6272


درباره من
میدانی ، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم ، چه اتفاقی افتاد ؟!!
اصلأ بگذار از اول برایت بگویم...
قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانه أم ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی...میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم ...
بعد از آن دو استکان چای ریختم، بین خودمان بماند اما دستم را سوزاندم و نتوانستم بگویم آخ ، بلکه دلم آرام بگیرد ، مجبور بودم چون مادر اگر میفهمید بزرگ شدنم را باور نمیکرد ... دست سوخته أم را زیر سینی پنهان کردم چای را مقابلش گذاشتم و کنارش نشستم ، عشقت توی دلم مثل قند آب میشد و نمیدانستم از کجا باید شروع کنم.....باتردید گفتم :"مادرجان،اگر آدم عاشق باشد زندگی چقدر دلنشین تر بر آدم میگذرد ، نه؟"
عینک مطالعه را از چشمش برداشت و نگاهش را به موهایم دوخت ، انگار که حساب کار دستش آمده باشد ، نگاهش را از من گرفت و بین گل های قالی ، گم کرد.
+"عشق" چیز عجیبی ست دخترکم ، انگار که جهانی را توی مردمک چشمت داشته باشی و دیگر هیچ نبینی ، هیچ نخواهی و با تمام ندیدن ها و نخواستن ها بازهم شاد باشی و دلخوش....
عشق اما خطرات خاص خودش را دارد ، عاشق که باشی باید از خیلی چیزها بگذری ، گاهی از خوشی هایت ، گاهی از خودت ، گاهی از جوانی أت ...
دستی به موهای کوتاهش کشید و ادامه داد :
عاشقی برای بعضی ها فقط از دست دادن است ...
برای بعضی ها هم بدست آوردن...اما من فکر میکنم زنها بیشتر از دست میدهند...
گاهی موهایشان را ، که مبادا تار مویی در غذا معشوقه ی شان را بیازارد ...
گاهی ناخن های دستشان را ، که مبادا تمیز نباشد و معشوقه شان را ناراحت کند..
گاهی عطرشان را توی آشپزخانه با بوی غذا عوض میکنند
دستشان را میسوزانند و آخ نمیگویند "...
مکث کرد و سوختگی روی دستش را با انگشت پوشاند :
"گاهی نمیخرند ، نمیپوشند، نادیده میگیرند که معشوقه شان ناراحت نشود ، تازه ماجرا ادامه دار تر میشود وقتی زنها حس مادری را تجربه میکنند ، عشقی صد برابر بزرگتر با فداکاری هایی که در زبان نمیگنجد..
دخترکم عاشقی بلای جان آدم نیست اما اگر زودتر از وقتش به سرت بیاید از پا در می آیی"..
لبخندی زدم ، از جایم بلند شدم و به اتاقم رفتم ، جای سوختگی روی دستم واضح تر شده بود ، رو به روی آینه ایستادم و به خودم نگاه کردم...عاشقی چقدر به من نمی آمد ، موهایم را بافتم ، دلم میخواست دختر کوچک خانواده بمانم ، برای بزرگ شدن زود بود ...خیلی زود...!!

#نازنین_عابدین_پور




کسی که بخواد بره نه چمدون میبنده، نه گوشیش خاموش میشه، نه چیز دیگه!
فقط سرد میشه ولی مهربون! همین...


- مگه تا حالا کسی رو دوست داشتی؟


اتوبوس رسیده بود ترمینال، میدونستم اگر بگم رسیدم اونم پا میشه میاد دنبالم،اونم پنج صبح!
به خودم گفتم میرم تو نمازخونه ی ترمینال یا یه قدمی میزنم تا بیدار شه...
هنوز فکرم تموم نشده بود پیام اومد رو گوشیم که "بیا سمت در پشتی ترمینال!" دختره ی احمق انگار جی پی اس اتوبوس بهش وصل بود!
از دور دیدمش از سنگینی کوله پشتی قهوه ای همیشگیش، میشد فهمید که بازم دیشب نخوابیده و نهار ظهر رو آماده می کرده و فقط با یه کرم ضد آفتاب آرایشش رو ماست مالی کرده!

خندم گرفت گفتم: حداقل چراغ رو روشن میکردی که تو ابروهات ضد آفتاب نزنی! گفت:
"علیک سلام" و بغلم کرد
و آروم دم گوشم گفت:
"اگر بدونی قیافت توی این سرما چقد دوست داشتنی و مسخره میشه مخصوصا اون دماغت که عین مخزن گردالی ته دماسنج جیوه ای سرخ میشه دلقک خان!" نفهمیدم چی گفت حواسم پرت بوی موهاش بود و خط اتوی مقنعه ی سورمه ایش که معلوم بود بازم عجله ای اتو زده که دو خطه شده!
گفتم: یه روزی میفهمم چطوری این همه فرزی که به همه ی کارات میرسی!
من که فقط بخوام یه چمدون ببندم باید نصف روز فکر کنم چی چی بردارم!
صدای بوق ممتد آژانسیه تو خیابون بلند شد که یعنی بدو بدو سمت خیابون!

تو ماشین؛ یقه خزدار پالتوی قهوه ای که میشد یه شالگردنم باشه، درآورد پیچید دور صورتم و با لحن حرص خوردن مخصوصِ خودش بدون اینکه دندوناش از هم باز شه گفت: سرما نخوری حالا همین امروز! بعد چسبید بهم... آژانسی آینشو تنظیم کرد و یه نگاه از آینه به ما دوتا، بعد پرسید کجا برم؟
اخم ‌کردم که یعنی سرت بکار خودت باشه و فقط راه بیوفت!
بنده خدا ترسید گفت: آبان هوای اینجا خیلی سرده!
.
.
- خنگ خدا کجایی تو؟ حواست با منه؟
میگم کسیو دوست داشتی؟

+نه...




گـــاهـــــــی فقط ســـکوت می خواهــی
حوصله ات از خودت ســـر می رود
و هـــــــر صدایی
مـلـــودی سیــــاه استـــ.
گـــــاهی می روی
آنــقـد دور
کـــه به خودتـــ هم نمی رسی.
گــــاهی تـنها تسکین دردهایتـــ نبودن استـــ.
نباشی، هیچ کجای جهان
در خانه نباشی
در خیابان نباشی
حتــــی جلوی آینه هم نباشی
ویا باشی و نباشی
گــاهــــی
حسرتـــــــی
اشکــــــی
آهـــــــی
و هیچ کس نمی فهمد
تمام نفهمی هایت را...
آلبوم: تصاویر پروفایل
از کوچه های خاطره من...امشب...صدای پای تو می آید... از کوچه های خاطره من...امشب...صدای پای تو می آید... خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی ، مهربانند ... خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی ، مهربانند ... فقط یک گناه وجود دارد،فقط یکی .آن‌هم دزدی است... فقط یک گناه وجود دارد،فقط یکی .آن‌هم دزدی است... بهترین چیز  رسیدن به نگاهی است ،که از حادثه عشق تر است... بهترین چیز رسیدن به نگاهی است ،که از حادثه عشق تر است... جان من است اوووووو.... جان من است اوووووو.... موهایم را باددرهم ریخته،دلم راتوووو... موهایم را باددرهم ریخته،دلم راتوووو... او فقط آمده بود از دل ما رد بشود- او فقط آمده بود از دل ما رد بشود- کنارتو درگیر آرامشم- کنارتو درگیر آرامشم- برای قصه ای که با یکی بود و یکی نبود شروع میشود پایانی بهتر از آوارگی کلاغ نمی توان نوشت برای قصه ای که با یکی بود و یکی نبود شروع میشود پایانی بهتر از آوارگی کلاغ نمی توان نوشت برشی از یک کتاب.... برشی از یک کتاب.... صدای قلب تو، نوازشگر روح خسته من است مادرم... صدای قلب تو، نوازشگر روح خسته من است مادرم... نقش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد ! نقش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد ! تنهایی،چیزهای زیادی به انسان می‌آموزد،ما تو نرو بگذار من نادان بمانم . . . تنهایی،چیزهای زیادی به انسان می‌آموزد،ما تو نرو بگذار من نادان بمانم . . . هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی @mandani bash@ @mandani bash@ بودنم در حسرت خواستنت تمام شد! بودنم در حسرت خواستنت تمام شد! به آخر رسیده ام اما نقطه نمیگذارم  یک ویرگول می گذارم , این هم امیدیست , احتمالا که برگردی به آخر رسیده ام اما نقطه نمیگذارم یک ویرگول می گذارم , این هم امیدیست , احتمالا که برگردی ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست جوانه زده  گلدان کوچکم،دلم کمی بهار می‌خواهد،نمی آیی؟ جوانه زده گلدان کوچکم،دلم کمی بهار می‌خواهد،نمی آیی؟ از هزاران دل, یکی را باشـد استعدادِ عشق! از هزاران دل, یکی را باشـد استعدادِ عشق! @khodaye man@ @khodaye man@ @آرامم کن...@ @آرامم کن...@ @tamashaye to@ @tamashaye to@ @asheghiiiiiiiiii@ @asheghiiiiiiiiii@ @dar yabb@ @dar yabb@ @darde penhan@ @darde penhan@ @aramesham@ @aramesham@ khasteam@@ khasteam@@ @dar jarayan bash@ @dar jarayan bash@ @hiiiiis@ @hiiiiis@ @tamame arezoohaye mani@ @tamame arezoohaye mani@ @bi to hicham@ @bi to hicham@ @engar na engar@ @engar na engar@ @mer30 ke hasti@ @mer30 ke hasti@ @dar ghalbe mani@ @dar ghalbe mani@ @cheshman khisssss...@ @cheshman khisssss...@ @delat ke larzid...@ @delat ke larzid...@ @habs shodan@ @habs shodan@ @sookoot@ @sookoot@ @doost daramat@ @doost daramat@ @delbare man@ @delbare man@ @baraye eshg@ @baraye eshg@ @doost dashtanet tamam nemishavad@ @doost dashtanet tamam nemishavad@ @barye to ke daramat@ @barye to ke daramat@ @zire baran gadam bezanim@ @zire baran gadam bezanim@ @to hamaniiii@ @to hamaniiii@ @nashod@ @nashod@ @khodaye man@@ @khodaye man@@ @be name eshgh@ @be name eshgh@
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (0)