لـــطفا از اول آهــــنگ رو Play کنیــــد!
شاعر: سِیِّد مهدی موسوی
نــگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم از سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغ من تبر است
به کودکانه ترین خواب های توی تنت
به عشق بازی من با ادامه بدنت
به هر رگی که زدم و زدی به حس جنون
به بچه ای که توام در میان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به خواب رفتن تو روی تخت یکنفره
به خوردن دمپایی بر آخرین حشره
به هرگزت که سوالی شد و نوشت کدام
به دستهای تو در اخرین تشنج ها
به گریه کردن یک مرد انور گوشی
به شعر خواندن تو صبح بی هم آغوشی
به بوسه های تو در خواب احتمالی من
به فیلم های ندیده به مبل خالی من
به لذت رویایت که بر تن کفی ام
به خستگی تو از حرف های فلسفی ام
به گریه در وسط شعرهایی از سعدی
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
قسم به این همه که در سرم مدام شد
قسم به من به همین شاعر تمام شده
قسم به این شب و این شعر های خط خطی ام
دوباره برمیگردم به شهر لعنتی ام
به بحث علمی بیمزه ام در گوشت
دوباره برمیگردم به امن آغوشت
به اخرین رویامان به قبل کابوسم
دوباره برمیگردم به اخرین بوسه