حضرت فاطمه(س)به سبب زهد، از فدک و غیر آن بی نیاز بودند، اما مطالبۀ حق منافاتی با زهد و بی نیازی ندارد. و نیز باید توجه داشت که مسئلۀ فدک و میراث از جملۀ مسائلی بود که حضرت فاطمه(س) در نظر داشت به عنوان یکی از ظلم های متصدیان امور به ثبت رساند. آن حضرت بنا بر روایت مشهور از پدر بزرگوارش(ص)شنیده بود که به فاصلۀ کوتاهی پس از وی وفات خواهد کرد، بنابر این، از این جنبه نیز فدک نمی توانست برایش ارزشی داشته باشد. مسئلۀ فدک برای فاطمۀ زهرا(س) دستاویزی بود در افشای عدم صلاحیت شیخین برای تبیین قرآن، و نیز ممانعت از تحریف آن.
پس از این وقایع و بی پاسخ گذاردن احتجاجات حضرت زهرا(س)، هنگامی که ابوبکر بر فراز منبر با اظهار قدرت، سخنان ناروایی نسبت به امیرالمؤمنین(ع) بر زبان راند، علی(ع) نامه ای با مضامین عالی خطاب به ابوبکر نوشت که وی از مفاد و لحن آن در تعجب فرو رفت و سبب شد که در برخورد خویش تجدید نظر نماید.
امیرالمؤمنین(ع) در این نامه چنین متذکر گردید:
«...شما را می بینم که با کوردلی در حرکت هستید... به خدا سوگند، اگر به من اجازه داده شود دربارۀ آنچه بدان علم ندارید، سرهای شما را با شمشیرهای برندۀ آهنین مانند دانۀ چیده شده از تنتان دور می کنم و جمجمه های شجاعانتان را طوری از جا می کنم که گوشۀ چشمتان را (از شدت گریه) مجروح کنم و شما را به وحشت افکنم.
تا آنجا که مرا می شناسید، هلاک کنندۀ لشگرها و نابودکنندۀ جنگجویان و از بین برندۀ بزرگانتان و خاموش کنندۀ غائله هاتان و قاتل شجاعانتان بوده ام، هنگامی که شما در خانه هایتان نشسته بودید.
من همان رفیق دیروز شما هستم. قسم به جان پدرم، نخواستید خلافت و نبوّت در ما باشد چرا که کینه های بدر و خون های اُحُد را به یاد می آورید. اگر بگویم که خداوند دربارۀ شما چه مقدّر فرموده، استخوان سینه هایتان همچون دندانه های چرخ آسیاب به تنتان فرو می رود...
اگر آنچه خداوند در کتابش دربارۀ شما نازل کرده[1] ظاهر کنم، همچون طنابی که در چاهی عمیق لرزان باشد مضطرب می شوید و از خانه هایتان می گریزید و سرگردان می شوید.
ولی من آنچه در سینه دارم تحمل می کنم تا خداوند را با دستی بریده از لذّتهای شما و ساخته و پرداخته های شما ملاقات نمایم.
مَثَل دنیای شما نزد من همچون ابری است که بالا و بالاتر می رود و غلیظ می شود و استقرار می یابد، ولی دوباره از هم می پاشد و آسمان صاف هویدا می گردد...».[2]