همه، کسی، هر کسی، هیچ کس
یکی بود یکی نبود. چهار نفر به نامهای «همه»، «کسی»، «هرکسی» و «هیچ کس» بودند. یک کار مهم بایستی انجام میشد و از «همه» خواسته شد تا آن را انجام دهد. «همه» مطمئن بود که «کسی» آن را انجام خواهد داد. «هر کسی» می توانست آنرا انجام دهد ولی «هیچ کس» آنرا انجام نداد. «کسی» در این مورد عصبانی شد زیرا آن وظیفه «همه» بود. «همه» فکر کرد که «هرکسی» می تواند آنرا انجام دهد. اما «هیچ کس» نفهمید که «همه» آنرا انجام نخواهد داد. نتیجه این شد زمانی که «هیچ کس» آنچه را که «هر کسی» میتوانست انجام دهد، انجام نداد «همه»، «کسی» را سرزنش نمود.
http://cheddan.blogfa.com/ |