شعری کوتاه از سعدی وجود دارد که در مورد دوست یابی و تاثیر دوست بر زندگی هر فرد است. در این شعر، برای شخصی در زمان قدیم که در حمامها به جای شامپو برای شستشوی سر از گل خاصی استفاده می شد و برای معطر شدن مدتی این گل را در کنار گلبرگ های گل های خوشبو قرار می دادند، گفته شده است. هدف این شعر این است که دوست خوب تمام زندگی انسان را خوب می کند و برعکس.
شعر سعدی اینچنین است:
گِلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم و لیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد وگر نه من همان خاکم که هستم
ملک الشعرای بهار بسیار به سعدی علاقه مند است و این شعر سعدی را در دل شعر زیبای خود آورده است:
شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که پیر پاره دوزی
چنین می گفت با سوز و گدازی گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
گرفتم آن گِل و کردم خمیری خمیری نرم نیکو چون حریری
معطر بود و خوب و دلپذیری بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
همه گِلهای عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
پو گِل بشنید این گفت و شنودم بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گُل نشستم
گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گُل گذر کرد کمال همنشین در من اثر کرد
و گر نه من همان خاکم که هستم
امیدوارم که همیشه در زندگی دوستان بسیار خوبی برای خود انتخاب کنیم که همواره ما را به یاد خدا بیندازند و ما را تا بهشت الهی همراهی کنند