عاشقم
عشق را دیده ام
خدا در عشق بود
عشق بود و خدا در سایه اش
چشم بود و شوق و خواستن
دل بود و پریشانی و حسرت
پاکی و سادگی و راستی
هدف و ناز و نوازش
ان روز خدا عاشقم بود
ان روز او خدایم بود
ان روز هم او بود هم خدا بود و هم عشق
امروز نه او هست نه خدا و نه عشق
امروز نه من منم
نه من با خدایم و نه خدایم با من است
نمی دانم او کجاست
خدا کجاست .اما من در ناکجا آباد سرگشته ام 15/12/85