مرگ دریاچه ما مرگ آبست
مرگ آب مرگ آبادیست
ابتیاع نفس و حنجره ها مرگ خونست
مرگ خون مرگ غیرتهاست مرگ آزادیست
اتفاقی آسان نیست
صحبت از فقر جگرسوز و گرانی ها نیست
صحبت ازرنگ وریاکاریها نیست
اختلاس و عطش و قدرتها نیست
حرفی از بیکاریها ...
از تورم از پریشانیها نیست
انزوای مغزهای ساخته
اعتیاد و انفجار قلبهای تافته
صحنه سازیها را نمیگویم
صحبت از دزدیها نیست..
........
قیمت مرغ اگر رفت و به افلاک رسید...به درک..میسازیم
نرخ برق و گاز و آب و نان اگر
رفت و تا کیهان رسید... به درک میسازیم
نان اگر قحطی شد روزه میگیریم
جنگ اگر بر پاشد تحت فرمان ولایت هستیم...
آری سر ببریده ما در کف ماست
خون ما مجانیست
حرف ما حرف پریشانیها نیست
رشوه خواریها نیست
حرفی از ((ب)) و ((ز)) نیست
آری....
صحبت از بابک زنجانی ها نیست
حرف ما حرف دل است
ساده ی ساده و بی آلایش
صحبت از مرگ(( الف))
صحبت از مرگ ((ب)) هست
صحبت از سوختن آبادیست
صحبت از یخ زدن آزادیست
صحبت از تنگی و سوز نفس است
صحبت از مرگ هوا در قفس است
ای قلم بنویس درد خویش و از غمها نترس
تو انیسی و به من از همه نزدیکتری
تو بلرزی اگر و ...ننویسم من اگر ...چه کسی بنویسد؟
مرگ دریاجه ما مرگ ملیت ماست