فراموش کردم
رتبه کلی: 4156


درباره من
The moon is lonely, my friend
No lonely wolf tonight
You found another place to go
You left me behind
Lost in the desert of despair
You are all, but alive
I am all, but dead
You were my mirror of truth
My pillar of strength
How can I blame death for wanting you
Fate dealt me a bad hand
Death, in my cards
I bluffed, you died
The stakes were high
How could I have been blind
The leer, he wanted you
I thought I had a better hand
Lady luck laughed
Death befriended you
How quickly you forgot me
The hunter is gone
The moon is alone


نعیم ... (Knight )    

ساحل و صدف

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۶/۰۱ ساعت 10:57 بازدید کل: 360 بازدید امروز: 95
 

 

مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و چیزی را از روی زمین بر می‌دارد و توی اقیانوس پرت می‌کند. نزدیک تر می شود، می‌بیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل می افتد در آب می‌اندازد.

- صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می خواهد بدانم چه می کنی؟

- این صدفها را در داخل اقیانوس می اندازم. الآن موقع مد دریاست و این صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیژن خواهند مرد.

- دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد. تو که نمی‌توانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند و تازه همین یک ساحل نیست. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمیکند؟

مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت: "برای این یکی اوضاع فرق کرد."

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۶/۰۱ - ۱۰:۵۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)