|
mahsa
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
162 بازدید امروز: 162
توضیحات:
میگفت پاییز فصل تنهاییه, فصل غریبیه, فصلیه که اگه بفهمه هیشکی دورت نیست, بفهمه دلتنگی, زمینت میزنه, قلت میده رو برگای بی جون,
سوز و سرماشو تزریق میکنه به بدنت... میگفت ادمای خونگرم عاشق تابستونن, خورشید و میپرستن, گرماش انرژی میده ب تن و جونشون, میگفت دلت که میل کنه به سمت تابستون یعنی روحت انگیزه داره, دلت شاده ولی اگه هی غر زدی به اون افتاب گرم تابستون بدون روحت باخته, بدون دیگه حوصله تنش و هیاهوی تابستونو نداره... میگفت نشه که بشه از تابستونمون دل بکنی, هی تو دلت روز ها رو بشماری که کی پاییز از راه میرسه, دلتو سرما بگیره, احساساتتو تو بغلش بچلونه, سرماش سر بخوره بره تو مردمک چشمات جا خوش کنه, نشه که بشه یه عصر پاییزی کیف کنی از هوا, از بوی نارنگی دلت قنج بره و اون قیافه ی دلبر البالو گیلاسو یادت بره, هی چایی دارچین بخوری و دلت تنگ نشه واسه یه اب طالبی خنک, رو شیشه بخار گرفته طرح و نقش نکشی, واسه یه لبوی داغ ذوق نکنی, نشینی جلو بخاری زمان از دستت بره... گفتم از کجا بفهمم از تابستون دل کندم؟ گفت اگه بارون زد شاعر شدی, خودکارتو برداشتی هی سطر به سطر نوشتی صفحه رو پر کردی بدون دلتو دادی به دستای سرد پاییز... چشمامو که باز کردم جلوی بخاری نشسته بودم,چای دارچینم یخ زده بود اما لبو هنوز با اون رنگ خوشگلش چشمک میزد بهم, نگم از اون بوی نارنگی که مستم کرده بود و بوی بارون هم که کنارش دلبری میکرد ولی خب کاغذم دیگه پر شده بود... نون_جاوید الاحساس
درج شده در تاریخ ۹۸/۰۷/۲۷ ساعت 14:32
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|