درباره من

.
.
یه خاطره از اولین روزی که اومدین سایت و سوتی دادین بگین :))

اول خودم خیلی افتضاحه :|

من روز اولی که اومدم سایت خواهرم اینجا بود نمیخاستم بفهمه منم میام ^.^
گفتم تو خونه منو می‌کشه بهتره هرکی اصل پرسید یه چیزی دروغ بگم نفهمه -_-
اون موقع چت هم باز بود زد و خواهرم اومد چت سلام احوال پرسی و اینا من اصلا رو خودم نیاوردم عادی جواب دادم

گفت چند سالته گفتم ۲۳تقریبی یه ۵ _۶ سالی بزرگتر گفتم:))

پرسید چه رشته ای میخونی گفتم پزشکی:|
یکی نیست بگه مریض بودی بگی اینو بچه-_-

اون موقع پزشکی خیلی ابهت داشت الان دیگه عادی شده برامون :))

خلاصه منم هیچی حالیم نبود فقط اسم پزشکی بلد بودم یهویی گفت کجا گفتم شیراز o_O

گفت چند ترمه پزشکی عزیزم ؟
منم با ادعای زیادی دست زدم رو دوتا شماره نوشتم ۳۶ ترم +_+
سوتی دادم در حد مرگ :/
یه چند دقیقه هیچی ننوشت منم اومدم سیستم رو خاموش کنم
یهویی یه پیام بالا بلند اومد خلاصش اینه :))
_ تویه دروغگوی کثیفی بدبخت اینقدر ندید پدید هستی که فکر می‌کنی بایه رشته تو دل مردم میری دروغ میگی
من موندم هیچی نگفت اصلا کلا0_0

تاینکه یه جا داشتم نظر میدادم اسمم به یکی گفته بودم اون اسم مارو آورد منم خوش و خوشحال نظر میدادم غش غش می‌خندیدم D:
پیامی بااین محتوا دیدم +_+
هانیه دعا کن به اتاقت نرسم برسم کشتمت #_#
فقط فرصت کردم در اتاق رو قفل کنم :))))

اینقدر تباه بودم اسم اکانت هم فامیل خودم گذاشته بودم چون ورورد به سایت نوشته نام خانوادگی :))
به سه ماه نرسید فهمید و منو پرت کردم از سایت بیرون :/
فقط گاهی میذاشت با اکانت خودش بیام الان آزاد شدم دیگه D:


#خاطره بازی

.
.
 

درج شده در تاریخ ۹۸/۰۷/۱۰ ساعت 09:01

کاربران آنلاین (0)