فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5320


درباره من
خداوندا هرگز نمی گویم دستم را بگیر،
عمریست گرفته ای،
فقط رهایش مکن...!



ستاره شب (LopLop )    

pm10 من خودم بودم و...

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۲/۱۶ ساعت 01:29 بازدید کل: 314 بازدید امروز: 66
 
 

 

من نه عاشق بودم
 و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
 من خودم بودم و یک حس غریب
 که به صد عشق و هوس می ارزید
 من خودم بودم
 دستی که صداقت می کاشت
 گر چه در حسرت گندم پوسید
 من خودم بودم هر پنجره ای
 که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
 و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود
 من نه عاشق بودم
 و نه دلداده به گیسوی بلند
 و نه آلوده به افکار پلید
 من به دنبال نگاهی بودم
 که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
 آرزویم این بود
 دور اما چه قشنگ
 که روم تا در دروازه نور
 تا شوم چیره به شفافی صبح
 به خودم می گفتم
 تا دم پنجره ها راهی نیست
 من نمی دانستم که چه جرمی دارد
 دستهایی که تهی ست
 و چرا بوی تعفن دارد
 گل پیری که به گلخانه نرست
 روزگاریست غریب
 تازگی می گویند
 که چه عیبی دارد
 که سگی چاق رود لای برنج
 من چه خوش بین بودم
 همه اش رویا بود
 و خدا می داند سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود
 
 
 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۲/۱۶ - ۰۱:۲۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)