گفت اصل بده
گفتم مادرم کنیز زینب(سلام الله علیها)
بابامو هم غلام عباس(علیه.السلام)
خودمم غلام علی اکبر
ما اصل و نصبمون غلام در خونه حسینه(علیه.السلام)...
جد در جدمون نوکرش بودن غلام خانه زادشیم...
گفت : تو دنیا چی داری؟؟؟؟
گفتم: یه پیرهن مشکی...
یه شال عزا...
یه سَر ، که بخواد افتاده زیر پاش....
خندید گفت روانی خدا شفات بده!!!!!
گفتم بیمار حسینم(علیه السلام) شفا نمیخواهم
کربلا میخواهم
یاحسین(علیه السلام)