کبـوترخـوش بـه حالت
چـه جایی میـزنی پر خـوش بـه حالت
دلـم میـخواست آقـا مثل تـــو
اینجـا به من هـم لانـه میدادخـودش بـا دست های مهـربانش بـه من هـم دانـه میداد
دلـم میخـواست من هم مثل تـو پرواز میکــردم
بـه روی گنبد زردش پرم را باز میکردم
و یـا بـا بال هایم پرچــم سبــز حرم را نــاز میکردم