فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 1793


درباره من
Muğan Çölü (MOGHAN25 )    

اتیمولوژی کلمات 1

درج شده در تاریخ ۹۶/۰۱/۲۴ ساعت 20:45 بازدید کل: 1335 بازدید امروز: 1320
 

 آتابای : پدربزرگ. مقامی در دربار سلجوقیان. پیران کارآزموده که تربیت شاهزاده های سلجوقی به آنان واگذار می شد. که به صورت " اتابک " وارد زبان عربی و فارسی و به صورت Atabeg و Atabek وارد زبان انگلیسی شده است.

آچینا: دوست. دانا. گشوده. به صورت " آشنا " وارد زبان فارسی شده. 

آرقان: کمند. که به صورت Aqkah وارد زبان روسی شده.

آرمان: هدف. خیال. رویا. از ریشه آرماق(جستجو کردن) در میان قزاق ها به دوردست اشاره دارد. به همین صورت و به معنای هدف بزرگ وارد زبان فارسی شده است. 

آشقال: زیاد. آش+قال. زباله. دم جارو. خاکروبه. گوسفند ناتوانی که نمیتواند بره بیاورد. انداختنی. به صورت آشغال وارد زبان فارسی شده

آسمان: آس+مان آویزان کننده. گاو نری که پس از بزرگ شدن, آخته کرده باشد. جای آویختن چراغ. به صورت " آسمان" وارد زبان فارسی شده است. 

آلای: جماعت. دسته مردم. مراسم. هنگ. هجوم. به صورت "الالای" به معنی سپاه مرکب از چند لشکر وارد لهجه های عراقی, مصری و سوری در زبان عربی شده است. در لهجه لیبی به صورت جمع "الایات" کاربرد دارد. عربی آن الفلیق است.

آماج: نشانه. هدف. ابزار کشت. پرتاب تیر تا مسافت یک بیست و چهارم فرسنگ. مجموع آهن جفت. در اصل "آماج" از ریشه "اومماق" یعنی امید داشتن است. که به مرور زمان آماچ شده است و به همین صورت و معنا وارد زبان فارسی شده است. 

اورمان: جنگل. به همین صورت وارد لهجه مصری عربی و به صورت Urman وارد انگلیسی شده است. 

باتیر: کوبنده. نفوذ کننده. به صورت Batture در معنای بستر رود در انگلیسی کاربرد دارد.

بارخان: تپه ماسه ای. به صورت barkhan وارد انگلیسی و فارسی شده. 

باسنا: ابریشم نامرغوب. محل فشار دادن. به صورت " پاشنه" وارد زبان فارسی و و به صورت "باسنه" وارد زبان عربی شده است. 

باغاتور: دلاور. در صده ششم میلادی نیز به صورت "باهادیر" نیز میان ترکان به کار میرفت. و به صورت " بهادر" وارد زبان فارسی شده. و ترکیب بزن بهادر از این ریشه خلق شده. اصطلاح بهادران به معنای اولین دسته سمت راست وارد ادبیات نظامی ایران وارد شده بود که در دوره پهلوی واژه بیگانه اسکادران جانشین آن شد. که به صورت Boqatir وارد زبان روسی و به صورت Boqatyr و Bahadur وارد زبان انگلیسی شده است. 

باغیش: وضله.آستانه چادر. وصل. لحاف ضخیم. به صورت "بخش" وارد زبان فارسی شده است.

بالقان: شهردار. حاکم شهر. جنگل. به صورت Balkan درمعنای منطقه جنگلی و نام یک شبه جزیره در اروپا وارد زبان انگلیسی شده است.

بایات: نام بزرگ. کنایه از خدا. ثروتمند. کهنه. نام یکی از طوایف ۲۴ گانه ترکان قدیم. به صورت "بیات" در معنای "کهنه" وارد زبان فارسی شده است.

بایار: کهن. عظیم. نامدار. جنتلمن. یکی از صفات خداوند در باور ترکان. به صورت "بهار" به معنای فصل اول سال وارد زبان فارسی و به صورت Boyar در معنای جنتلمن وارد زبان انگلیسی شده است. 

بایرام: جشن. عید. خوشبختی. شادی. به صورت" بهرام" وارد زبان فارسی و به صورت "بیرام" وارد لهجه سوری زبان عربی و به صورت Bairam وارد زبان انگلیسی شده است.

باریت: ماده منفجره که از شوره و گوگرد و ذغال درست کنند. به صورت"بارود" وارد زبان عربی و به صورت باروت وارد فارسی شده.

بوران: باد سرد همراه با طوفان شدید. به صورت Buran و به همان معنا وارد زبان روسی انگلیسی و فارسی شده است.

بایقان: تکامل یافته. چادر. پوشش. این واژه به صورت "بایگان" وارد زبان فارسی و بایجان در گویش عربی تغییر یافته.

بوسا: خیال.تصور. به صورت " بوزه" به معنای اندام وارد زبان فارسی شده است.

پاشا: عالیترین مقام لشکری و کشوری در عثمانی. به صورت "الباشا" در معنای تیمسار وارد زبان عربی و به صورتPacha و Bashaw وارد انگلیسی شده است.

تاراش: از مصدر تاراماق. در قدیم به معنای غارت کردن بوده و بعدها به معنای تیغ زدن اضافه شده. به صورت "تراش" و "تاراج" وارد زبان فارسی شده

تاوان: خسارت. جریمه. به صورت تاوان به معنای جریمه وارد زبان فارسی و به صورت "طاوان" وارد زبان عربی شده است. 

توتا: خطر. پارچه ای از پنبه که برای ریسدن آن را به شکل فیتیله درآورند.قطعه. پارچه. به صورت "توته" به معنای گوشت زائد پلک چشم و به صورت "توده" به معنای پشته و انبوه وارد زبان فارسی شده است.

چالیش: زدوخورد. کوشش. مبارزه. به صورت همان معنا وارد ادبیات سیاسی فارسی شده است.

چاووش: از مصدر چاوماق. خبر رسان. پیشرو لشکر. به صورت چاوش وارد فارسی و به صورت جاویش وارد عربی شده.

چانقال: ناخن حیوان وحشی. به صورت "الشنکل" و "الجنکل" وارد زبان

قارامان: دلاور. پهلوان. سیاه چشم. نوعی گوسفند با دنبه چرب و پر. به صورت قهرمان به معنی دلاور وارد زبان فارسی شده.

قاشیق: آلتی چوبی یا فلزی دارای دسته که با آن طعام و شراب خورند. وسیله فلزی برای درآوردن سنگهای و کار گذاشتن دینامیت در صخره. به صورت قاشغ وارد زبان فارسی و "القاشوقه" وارد زبان عربی شده.

قاچ: نوعی تیر. ترک. شکاف. پاره ای از خربزه. چقدر. به همین معنا وارد زبان فارسی شده

قالی: فرش دست باف پشمی. از ریشه" قالین" به معنای ضخیم و محکم و همچنین از ریشه "قالماق" به معنای ماندگاری است. 

قمه: جنگ افزاری مانند شمشیر و از آن کوتاه تر و دارای دو لبه تیز. به همین معنا وارد فارسی شده.

قول Qul: بزرگ جثه. بدهیکل. دیو. به صورت غول وارد زبان فارسی شده.((قولqol:دست))

قوناق: از ریشه قونماق. مهمان. مسافر. به صورت"القناق" به معنایی منزلگاهی که مسافر در آن فرود آید وارد زبان عربی شده

قر: ناز. اصطلاح قر دادن به معنای ناز و عشوه وارد زبان فارسی شده

قیرمیزی: گلگون.سرخ.احمر.جسور. بی شرم. به صورت قرمز وارد زبان فارسی شده.

کولچه: نوعی شیرینی. نوعی نان که پس از اتمام نانوایی روی خاکستر کز میدادند. خاکستره. به صورت کلوچه وارد زبان فارسی شده. معادل فارسی آن لابرلا می باشد.

کولک: تلاطم دریا. برف همراه باد. توفان شدید. به صورت کولاک وارد فارسی شده. 

کوهنه: مندرس. قدیمی. کارکرده. به صورت کهنه وارد زبان فارسی شده.

 کلک: تجمعی از سنگ ها که وسط چمنزار باشد. حیله. نیرنگ. به همان معنا وارد فارسی شده.

کومک: انجام کاری برای دیگران بدون چشم داشت. دستیار. همراه. به صورت کمک وارد فارسی شده.

کوی(koy): محل کوچ زندگی. قریه. به صورت kuy وارد زبان فارسی شده.

کیلیم: قالیچه بدون پرز. از ریشه "کیلمک" یعنی بافتن. به صورت کیلیم وارد زبان اسلاو و روسیه جنوبی و به صورت گلیم وارد زبان فارسی شده.

گودر: مراد.خواسته. هدف. به صورت گدار وارد فارسی شده و اصطلاح بی گدار به آب زدن از همین ریشه پدید آمده.

لچک: پارچه سه گوش که زنان به سر میبندند. چارقد.گلبرگ. برگهای روی تاج گل. به همین صورت و به معنای روسری وارد فارسی شده.

سوراق: نشانه. ردپا. خبر.استفسار.به صورت سراغ وارد زبان فارسی شده. افعالی چون سراغ دادن(از جای کسی آگاهی دادن)سراغ داشتن(شناختن)و....در فارسی از ریشه پدید آمده

سونبول: خوشه. به صورت سنبل وارد زبان فارسی شده

شولوق: ازدحام. پرجمعیت. پر جنب وجوش.آشفته. به صورت شلوغ وارد زبان فارسی شده

 یاغما: تاراج. یغما. یاغما سوفره سی: اصطلاح "خوان یغما " که در قدیم آن را "کنچ لیبو" میگفتند. "خوان یغما" روشی بوده  برای پخش اموال خصوصی خان بین مردم که خوی سخاوتمندانه خان های ترک را نشان می داد.و حافظ در شعر خود بدان اشاره دارد: چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.  اما از این عمل خیر خواهانه خان های ترک در دوره اخیر ادبیات فارسی تفسیر و تعبیر سوئ و مغرضانه کرده اند. که به غلط به خوی غارت گری ترکان تعبیر گردیده. که حقیقت خوان یغما همان است که گفته شد  این کلمه به همان معنا وارد زبان فارسی شده

بئزار : ترکی به معنی رنجیده به صورت بیزار وارد فارسی شده

چوغول: به مفهوم خبرچین. اصطلاح چغول به همان معنا وارد فارسی شده.

چووگان: کرز. نوعی ورزش سوارکاری که هر یک از سوارکاران چوبی در دست داشته و گوی را میزنند به صورت چوگان وارد فارسی شده. انگلیسی ها این بازی را در قرن نوزده در هند فرا گرفته  نام آن را پولو نهادند.

چیغیر: پوست و نظایر آن که هنگام آتش در هم کشیده شود. به صورت چغر به معنای سرسخت وارد فارسی شده.

چالا: گودال. حفره. به صورت چاله وارد فارسی شده.

چالیق: خبری که بیگ برای فرا خواندن افرادش می فرستاد. اسب تند. از مصدر چالیشماق به معنای کوشا و به همان معنا و به صورت چالاک وارد فارسی شده.

چانتا: کیف. کوله پشتی. به صورت چنته وارد فارسی شده و اصطلاح چیزی در چنته داشتن از این ریشه پدید آمده و به صورت اشنته وارد عربی شده

جیزقالا: پخته شده. سوخته. به صورت جزغاله وارد وارسی شده.

چادیر: از ریشه چاتماق. خیمه. خانه پارچه ای طوایف کوچنده. از ریشه چاتماق به معنای محکم بستن. به صورت چادر وارد فارسی و به صورت shelter وارد انگلیسی و روسی شده. چتر نیز همان طور از مصدر چاتماق

چکیچ: پتک. به صورت چکش وارد فارسی و به صورت الشاگوش وارد عربی شده.

چمندر: آذرشین. جانوری شبیه سوسمار.به صورت سمندر وارد عربی و فارسی شده.

چولگه: به معنای زمین صاف و هموار. به صورت جلگه وارد فارسی شده

چاققاچاق: صدای به هم خوردن شمشیر و مانند آن به صورت چاکاچاک وارد فارسی شده

سمیرکند: سمیر+ کند) ده سمیر.  شهری معروف در ورارود. بانی آن سمیر از پادشاهان ترک بود. به صورت سمرقند وارد فارسی شده

زورنا: آلت موسیقی. به مفهوم صدای گوشخراش وارد زبان روسی و به صورت سرنا وارد فارسی شده.

منبع:

فرهنگ اتیمولوژی کلمات ترکی اسماعیل هادی

فرهنگ شاهمرسی

فرهنگ نامهای ترکی شاهمرسی

فرهنگ واژگان ترکی در فارسی عادل ارشادی فر

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۶/۰۱/۲۴ - ۲۰:۵۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)