ژان یونیر رشادت جنگجویان مغان را در رویاروئی عباس میرزا و ژنرال وروزوف روس چنین توصیف میکند:
سربازان ژنرال وروزوف از دهقانان و از زارعین ولگای جنوبی بودند و سربازان جناح راست ایران را شاهسون ها (شاهیسئون) بشمار می آمدند که لااقل سیصد سال شعائر جنگی داشتند و نام آنها در جنگ های شاه اسماعیل جزو طوایف قیزیل باش برده شده است. سربازان شاهسون وقتی به جنگ می رفتند امید به چپاول نداشتند تا غنیمت به دست بیاورند خیلی به حفظ نام و اجتناب از ننگ علاقه داشتند هر مرد شاهسون میدانست که وی وارث شعائر اجداد خود می باشد و باید طوری بجنگد که با نام حثیت و اجدادش مغایر نباشد. کودکان شاهسون سرگذشت های اجداد خود را می شنیدندو رزم آرایی آنها را به خاطر می سپردند و آنها بعد اینکه بزرگ شدند آن سرگذشت ها را به فرزندان خویش حکایت میکردند و بدین ترتیب این سرگذست ها جزو فطرت و صفت ذاتی آنان میشد و نمی توانستند غیر آن عمل کنند
یک پسر شاهسون از روزی که می توانست تفنگ به دست بگیرد فن تیراندازی و از روزی که قادر بود شمشیر را به حرکت درآورد از فن شمشیربازی برخوردار می شد. آموزگار هر پسر, پدرش بود اگر پدر نداشت برادر بزرگتر و هرگاه برادر نداشت عمو یا دائی اش آموزگار وی می شدند.
مردان شاهسون برای این می جنگند که مثل اجداد خود از آب و خاک خود دفاع نمایند نگذارند که بیگانه روی مزرعه و ییلاق و قشلاق آنها دست بیاندازد و مقررات خود را بر آنها تحمیل کند
نه, مردان شاهسون دوستدار جنگ نبودند ولی وقتی جنگ پیش می آمد واقعیت را با چشم باز می نگریستند می فهمیدند راه از بین بردن خطر جنگ آن است که سلاح به دست بگیرند و به استقبال آن بروند
در قدیم بین ایرانیان گفته میشد که شاهسون ها هفت جان دارند و به همین جهت از پیکارهای هولناک جان بدر میبرند. هر مرد شاهسون به پسر خود میگفت: به پیشواز جنگ برو تا از مرگ وحشت نداشته باشی و این اندرز از موثرترین وسایل غلبه بر ترس بود شاهسون ها این حقیقت را دریافته بودند که آنچه مرگ را وحشت آور میکند ترس از آن است نه خود مرگ
سربازان جناح راست ایران همه جوان بودند در بین آنها یک سرباز پنجاه ساله نبود مرد پنجاه ساله شاهسون کسی بود که حداقل در پنج جنگ شرکت کرده باشد
روزی که شاهسون ها به حرکت درآمدند مصطفی قلی خان فرمانده آنها به مردان گفت که سپرهای خود را بردارند و اظهار نمود گرچه حمل سپرها قدری زحمت دارد ولی شما کسانی نیستید که از قدری زحمت ناتوان شوید...
سایر قشون عباس میرزا سپرهای آنان را به شوخی گرفتند و گفتند بی فایده است و سربازان شاهسون جواب دادند اگر دیدیم بی فایده است سپرها را می شکنیم و در اوجاق زیر دیگ میگذاریم و با شعله اش غذا می پزیم...
ژان یونیر می آورد: فرمانده دستور داد فقط سیصد نفر !!
شاهسونها بدون اینکه به روی هم نگاه کنند به راه افتادند شاهسون ها مثل اینکه به سفر معمولی بروند درست از مقابل چشمان توپخانه جناح چپ وروزوف به راه افتادند و از اولین قدم که بسرعت به توپخانه دشمن حمله ور شدند در هر قدم چندین نفر تیر خورده و به زمین می افتادند و دشمن متحیرانه آنان را می نگریستند لیکن بقیه خود را به توپخانه رسانده توپها را منفجر و نیرو های روس را وادار به عقب نیشینی کردند عباس میرزا که از دور صحنه را زیر نظر داشت از رشادت آنها دچار شگفتی شده بود
منبع:
کتاب "دلاوران گمنام در جنگ ایران و روس" تالیف ژان یونیر فرانسوی