چون برگ بی تو در باد، چون مرده رفتم از یاد * * * جانا تو بی وفایی یا من ندارم این یـــاد
چون ابرها گذشتی از نعش خفته در خــــــاک * * * عشقم تو را کم آمد یــا تو نبـودی آزاد؟
جانان من گذشتــــی بر مــــــا نظر نکــــردی * * * یک منتظر به راهت آرد ز سینـــه فریـاد
یک قلب نیمه جانست چون شمع در دل باد * * * گر تو هنر نداری مشکن دلم ز بیــــــداد
پروانه ای حزینــــم گر شمــع من تو باشــی * * * گشتم رسم به جانان جانم درآتش افتاد
چشمم مثال ابر است اشکم مثــــال بـــاران * * * مهرت به من برویان اشکم مده تو بر باد
ای منتظر به ره باش شایـــــد به ره در آیــــد * * * آن دلبری که رفت وغم رابه جای خودداد
از ابر چشم هایم باران اشک میریزم تا گل محبت بروید، درخت مهر در دلت ریشه کند، جویبار دوستی جریان یابد، آبشار عشق از قلبت سرازیر شود و دریای گذشت در دلت پر شود تا میوه آشتی به من دهی...