فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد!!
به یکبــاره جــا خــوردم ...
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
.
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد !!..
بـار آخـر مـن ورق را بـا دلـم بر ميزنم
بار ديگر حکم کن...
امــا نــه بــي دل!
بـا دلــت ، دل حــکم کــن ...
( حکم دل )
هر که دل دارد بياندازد وسط ، تا که ما دلهايمان را رو کنيم....
دل کـه روي دل بـيـفـتـد ، "عــــــشــــق" حـــاکـــم مــيـشــود...
پــــس بـــه حـــــکــــم عــــــشـــــق ، بــــــازي مــيــکــنيم ...
ايــــــــن دل مـــــــــــن ، رو بــــکـــن حـــــالا دلــــــــت را!!!
دل نـــــــداري؟؟؟ بـــــر بــــزن انــــديشه ات را...
( حکم لازم )
دل ســـــــپـــــــــردن
دل گــرفــتـــن
هـــــــــر دو لازم ...!
اولين روز باراني را به خاطر داري؟
غافلگير شديم
چتر نداشتيم
خنديديم
دويديم
و
به شالاپ شلوپ هاي گل آلود عشق ورزيديم...
دومين روز باراني چطور؟
پيش بيني اش را کرده بودي!
چتر آورده بودي!
و من غافلگير شدم...!!!
سعي مي کردي من خيس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خيس بود...
و سومين روز چطور؟
گفتي سرت درد مي کند و حوصله نداري سرما بخوري...
چتر را کامل بالاي سر خودت گرفتي
و شانه راست من کاملا خيس شد...
و
و
و
و
چند روز پيش را چطور؟
به خاطر داري؟
که با يک چتر اضافه آمدي
و مجبور بوديم
براي اينکه پين هاي چتر توي چش و چالمان نرود
دو قدم از هم دورتر راه برويم
.
.
.
فردا ديگر براي قدم زدن نمي آيم
تنهــا بــــرو ...
ایـــن روزهـــا
فقــط تـــــــــورا میــخواهـم
فلـــانــــی بـــــه خـودت نــــگیر
مــــــرگ را میــــــــگویم. ..!!
خسته ام از این زندگی تکراری
می گن کاش این دنیا یک بارم که شده بازیش را به ما می باخت ...
ولی آخه من حتی بردن از دنیا رو نمی خوام
اینقدر خسته ام که حتی تحمل شادی بعد از برنده شدن رو ندارم
خیلی خسته ام ...
اگه از نوشته هام خوشتون اومد نظر و امتیاز یادتون نره
دریافت همین آهنگ