جدايــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي
گاهی وقتا می گم که فراموشم کرده اما با خودم می گم آخه این همه عشق
مگه میشه تموم بشه؟ آخه عشق ما یه هوس نبود - یه عشق آسمونی بود
من از خدا خواسته بودم که از تنهایی درم بیاره... یه یاری داشته باشم
که بشه همه کسم ، که بشم همه کسش. برام گریه کنه - دعام کنه ، براش گریه کنم ، دعاش کنم.
هرشب ازش میخواستم که یکی منو از تاریکی دربیاره - شبای منو از تنهایی جدا کنه
خواستم کسی بیاد که با همه فرق داشته باشه.
خدا صدامو شنید و اونو بهم داد. گفت: که مراقبش بمون .... مراقبش شدم...
اما بعدش دیگه ناشکری کردم....خیلی زود دل فرشتمو شکوندم....
با اینکه می دونستم خیلی دوسم داره .... اگه نباشه می میرم
اما شیطونی کردم....ازم رنجید و رفت ____
و حالا دوباره تنهام و هرشب براش گریه می کنم و دعاش می کنم.
می دونم اونم هنوز دوسم داره ... هنوز به خاطراتمون فکر میکنه
آخه چرا اینطوری شد؟ یعنی می شه یه روزی واسه همیشه برای هم بشیم؟
|