بانگ عمر
چون درای کاروان در میان شبروان ، بانگ عمر ما می رسد به گوش
با گذشت این و آن می دهد ندا زمان ، هر سحر، که ای خفتگان به هوش
بی خبر، آمدی، همچو رهگذر بی خبر، می روی، توشه ای ببر
عمر دیگر کی دهندت ، داستان ها در زمانها مانده از کاروانها
زین حکایت با خبر شو ، تا بماند داستانی از تو هم در زبانها
نیمه شب از رهگذری می گذری در سفری ، بی خبر از قافله در گوشه صحراها
در دل این دشت سیه جان تو ای مانده به ره ، گمشده در پیچ و خم شوق و تمنّاها
نکنی گر هوسی ، ملکوتی نفسی تو که مرغ فلکی ، منشین در قفسی
ز چه دل بسته شوی ؟ به خدا خسته شوی ، چو مرادت نبود به مرادی برسی
چون درای کاروان در میان شبروان ، بانگ عمر ما می رسد به گوش
با گذشت این و آن می دهد ندا زمان ، هر سحر که ای خفتگان به هوش
دانلود: http://uploadtak.com/images/w963_Bange_Omr_WikiSeda.mp3
چ