ﻃـــﻌﻢ ﺍﻭﻟﻴــﻦ ﻫﻢ ﺁﻏــﻮﺷــﻲ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺣﺘـــﻲ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘــﻮﺍﻧﻢ ﺗﺠﺮﺑــﻪ ﮐﻨﻢ ..
ﺯﻣﻴــﻦ ﺑﻪ ﮐﻨــﺎﺭ !..
هرکاري ميکنم
تو باز کنارم هستي...
کنار طپش هاي قلب بي قرارم...
جایت امن است...
خیالت راحت باشد که
فراموش نميشوي
من آن عاشق ترین پروانه هستم / که عهدی بر سر جان با تو بستم
تو آن شمع خرامان سوز هستی / که چون آتش به جان من نشستی
بساط کرده ام تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام..
بی انصاف چانه نزن حسرت هایم..
به قیمت عمرم تمام شده!!
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
تا دیروز ، هرچه می نوشتم عاشقانه بود
از امروز ، هرچه بنویسم صادقانه است
عاشقانه دوستت دارم . . .
بی انصاف با کدام لالایی وجدانت را خوابانده ای
که اینچنین بیخیال ما شدی . . .
.
دنیا ! نخواستیم یار بی وفا ، تنهایی بهتر
درد تنهایی نخواستیم شفا ، تنهایی بهتر
یک عمر در پی یار باوفا ، با وفا بودیم
اما ندیدیم به غیر از جفا ، تنهایی بهتر . . .
.
.
تو تنها باش و من تنهای تنها / که دارم وقت تنهایی سخن ها
نگاه عاشقم تا آسمانهاست / مرا تا عرش اعلا نردبان هاست
نماز خلوتم را صد قنوت است / کلام شعر تنهایی سکوت است . . .
.
با من تنها بگو این قصه را / با من تنها خدا ، این بنده را
ای خدا تنها تویی تنها منم / من به تنهایی تو سر میزم . . .
بدونت روز و شب افتاده ام در دام تنهایی / و تن خسته تر از پاییزم از انجام تنهایی
دلم با یاد عشقت می تپد هر دم دراین سینه / اگر در سر پرم هر لحظه از ابهام تنهایی
.
توای تنها ببین من را کنار مرز تنهایی
تنم خسته رهم خسته دلم دراوج تنهایی
زتنها بودنم ای دل خلاصی نیست باور کن
رهایی را نمی بینم زدست دیو تنهایی . . .
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
دلم پر از گلایه ها ، تنم اسیر درد و خون / ولی تو قهر با دلم برای لحظه ی مکن . . .
دلی دارم ز جنس سنگ و شیشه / چنان مهرت به جانم کرده ریشه
که در شش گوشه ی قلبم نوشته / عزیزم ، دوستت دارم همیشه . . .
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است . . .
ديشب غزلي سرود عاشق شده بود
با دست و دلي كبود عاشق شده بود
افتاد شكست زير باران جان داد
ادم كه نكشته بود عاشق شده بود
نامه ام باید کوتاه باشد....
بی حرف از ابهام و آینه ...
آری از نو برایت مینویسم ...
حالم خوب است اما تو باور نکن ...
ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . .
بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هر انسان است
بنشانید به لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه شیطان است
وبدانید که فردا دیر است
واگر غصه بیاید امروز
تا همیشه دلتان نابود است
پس بسازید رهی را که کنون
تا ابد سوی صداقت برود
و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد
تا دوباره دیدنت....این رختخواب را وارونه خواهم خوابید!خیانت است به تو!سر بر کنار خیالت گذاشتن.
زندگی چیست؟ خون دل خوردن / زیر دیوار آرزو مردن
دل آرام را بی تاب میکنی ، دل بی تاب را آرام
آخرش نگفتی:
تو ، دردی یا درمان ؟
وقتی که رفتی سرم را از ته تراشیدم .خاطره دستانت دیوانه ام میکرد......
به آسمان نگاه کن حتی اگر دور باشی مهتاب نگاهمان را به هم گره خواهد زد....
آنچنان رسم وفا مرد که ترسم روزی / لیلی زنده شود یادی ز مجنون نکند
یه زغال برمیدارم دورت خط میکشم و مینویسم این بیمعرفت تمام دنیای منه
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ
آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم