تقدیم به چشم هایی که در راه ماندند و دلهایی که
آنها را راه ندادند...
تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست وعهدهایی که
کسی آنها را نبست...
دلم تنگه مثه ابرای تیره توی حسی مثه زندون اسیره
تو از احساس من چیزی نمی دونی که داری بیخودی منو می رنجونی
یه امشب جای من باش جای اونی که چشماش به در خشک شد ولی عشقش نیومد
یه امشب همسفر باش مثه من در به در باش جای اون که به دنیا پشت پا زد باید کاری کنی آروم بگیرم باد یک لحظه دستاتو بگیرم
باید برگردی امشب باز به این خونه باید این لحظه ها یادت بمونه
یه امشب مال من باش مال مردی که دستاش به جز دست تو همراهی نداره
بذار یادت بیارم چه جوری بی قرارم دل من غیر تو راهی نداره من از تو یاد گرفتم تمام زندگی رو
حالا با کی بگم این قصه ی وابستگیمو
رو دوش کی بذارم یه دنیا خستگیمو
باید کاری کنی تو که باز مثل قدیما
بهم خیره بشن چشمای خیس و اشکی ما
همین امشب که تنهام باید برگردی اینجا
باید کاری کنی آروم بگیرم باد یک لحظه دستاتو بگیرم
باید برگردی امشب باز به این خونه باید این لحظه ها یادت بمونه
یه امشب مال من باش مال مردی که دستاش به جز دست تو همراهی نداره
بذار یادت بیارم چه جوری بی قرارم دل من غیر تو راهی نداره
و اما تو...
قرار نبود عشق مثل گیلاس، بوسه، عیدی وتعطیلات
تابستان اولش قشنگ باشه،
قرار نبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم،
قرار نبود کسی به هوای نشکستن دل دیگری بماند،
قرار بود هر کس به هوای نشکستن دل خودش بماند،
قرار نبود هر چه قرارنیست باشد...
بیا تا زیر امن ترین سایبان هستی
دلواپس ، دلواپسی های یکدیگر باشیم