یروزی ادم حساب نمیشد
تابستون سال پیش دو ماه دوست بودیم
بدش تا تابستون امسال گوشیمو خواموش کردم اتفاقی روشنش کردمو اون ز زد قرار گذاشتیم دیدمش یجوری شد و دوست شدیم
زنگ زد به بابامم و یجورایی بابام دیگ خیلی گیر نداد یکم خیالش ازش راحت شد
مامان اون کامل میدونست ول باباش گیر میداد
24ساعته باهم اس میدادیم و هر روز میدیدمش تقریبا
قهرا اشتیا حسابی وابسته شدم
برا تولدم همدان بودم روز تولدمم دعوامون شد
خلاصه بد از یک ماهو سه هفته دیدیم همو تو یه کوچه خوشگل همه خاطرات جلو چشامه
و بدش کم کم سرد شدیم
بیشتر اون
رفت بیمارستان واسه مریضیش
شبش خواب نداشتم تا ببینم چش شده فرداش یه دروغی گفت و منم به همه چی شک کردم و از بی خوابی بش پریدم حسابی بدش رفت کیش و کامل اسامون قط شد بی محلیشو حس میکردم
هنوزم حس میکنم
نمیدونم کجای کارو اشتبا کردم
شاید انقد بردمش بالا که خودمم دستم بش نمیرسه
لططفا نظرتونو بگین چون واقا نمیدونم چکا کنم فردا هم تولدشه
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۶/۱۹ - ۱۵:۴۱
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.