من از طبيب و پرستار هر دو آزادم دواي درد من اين درد بيدواي من است
@@@@@
بگذار كه پنهان بود اين درد جگر سوز پندار كه گفتيم و دلي چند شكستيم
@@@@@
آخر اين درد دل من به دوائي برسد آخر اين ناله شبگير به جايي برسد
@@@@@
باجفا خوكن وبا درد بساز اي «سلمان» كاين نه دردي است كه هرگزبه دوائي برسد
@@@@@
من گرفتار و تو در بند رضاي دگران من ز درد تو هلاك و تو دواي دگران
@@@@@
گيرم كه با تو حال بگويم ولي چه سود تــــو درد دل شنيده اي امّـا نديده اي
@@@@@
گر درد كند پاي تو اي حور نژاد از دردمدان كه هـرگــــزت درد مباد
آن درد من است بر منش رحم آمد از بهـــر شفـــاعتم به پاي تو فتاد
@@@@@
در اين دياركه نام ونشان زدرمان نيست هزار درد به دنبال يك دل افتاده است
@@@@@
گيرم ز خلق روي به هامون كند كسي ازدست خود كجارود وچون كند كسي
@@@@@
بيا جانا دل پر درد من بين سر شك سرخ و رنگ زرد من بين
@@@@@
غم مهجوري و درد صبوري بيا بر جان غم پرورد من بين
@@@@@
چون درد تو داريم و دوا پيش تو باشد هر جاكه تو باشي دل ما پيش تو باشد
@@@@@
ز روزگار مرا خود هميشه دردي بود غم تو آمد و آن را هزار چندان كرد
@@@@@
با غم ايّوب نيست رنج مرا نسبتي صبرم از او كمتر است دردم از او بيشتر
@@@@@
برجان رسيد دردمن از مشكلم مپرس رنگ مرا ببين و دگر از دلم مپرس
@@@@@
در دفتر طبيب خرد باب عشق نيست اي دل به درد خو كن و نام دوا مپرس
@@@@@
دواي درد درون را هم از درون به طلب اگر چه درد تو افزون ز درد ايوب است
@@@@@
من عافيت طلب نيم اي بي وفاطبيب كاري بكن كه درد دل من فزون شود
@@@@@
از كس دوا نخواست دل غم نورد ما اين است دردما كه رسد كس به درد ما
@@@@@
چند اي دل فكر درد بيدواي ما كني از براي خود چه كردي كز براي ما كني؟