فراموش کردم
رتبه کلی: 2134


درباره من
تو کجایی سهراب؟

آب را گل کردند

چشم ها را بستند و

چه با دل کردند

وای سهراب کجایی آخر؟

زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقایق کردند..

تو کجایی سهراب؟

که همین نزدیکی

عشق را دار زدند,

همه جا سایه ی دیوار زدند

وای سهراب دلم را کشتند

اي سهراب کجايي که ببيني حالا

دل خوش مثقالي است

دل خوش ناياب است

تو سوالت اين بود

دل خوش سيري چند

من سوالم اين است

معدن اين دل خوش

تو بگو اي سهراب

در کدامين کوه است

در کدامين صحرا در کدامين جنگل
( SHERVIN ( VALVE .. SUN (NIKEL )    

من و غم همچون برادر ، دست الفت داده ایم ... رشته ی این دوستی محکم کند تنهایی ام

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۳/۲۸ ساعت 19:15 بازدید کل: 552 بازدید امروز: 183
 

 

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می‌شوم
 
مرده‌ام، دارم خوراکِ جانورها می‌شوم
 
بی‌خیال از رنجِ فریادم ترد‌ّد می‌کنند
 
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می‌شوم
 
با زبان لالِ خود حس می‌کنم این روزها
 
هم‌نشین و هم‌کلامِ‌کور و کرها می‌شوم
 
هیچ‌کس دیگر کنارم نیست، می‌ترسم از این
 
این‌که دارم مثل مفقودالاثرها می‌شوم
 
عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازه‌ای
 
می‌کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می‌شوم!
 
@@@@@@@@@@@@
 

گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم


حتی برای “ تو ” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .

 

 

تنهایی یعنی :


من یه موبایل دارم که صدای زنگش رو یادم نمیاد . . .

 

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی


وقت است که یک چندی در خانه ی ما آیی


در خانه ی ما آمد ،‌ آن پادشه خوبان


آن پادشه خوبان ، داد از غم تنهایی . . .

 

 

می ترسم توی تنهایی بمیرم / کمک کن تا دوباره جون بگیرم


یه وقت هایی به من نزدیک تر شو / دارم حس میکنم از دست میرم . . .

 

 

 

نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد ! امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی !

 

 

با تو بر مرغان دریایی امیرم / بی تو در زندان تنهایی اسیرم

 

با تو در کاخ وفا ارباب عشقم / بی تو در کوه جفا سنگی حقیرم . . .

 

 

این بار مبلغ قبض موبایلم خیلی کم شده بود !


اما اصلا خوشحال نشدم !


هشتصد هزار و ششصد !


عددی که تنهایی ام را به رخم می کشید . . .

 

 

تنهاترین آدم ها یه سایه دارند باهاش حرف بزنند ، از وقتی رفتی آنقدر غرق ظلماتم که سایه ای هم برایم نمانده !

 

 

کاش میشد هیچکس تنها نبود


کاش میشد دیدنت رویا نبود


گفته بودی باتو میمانم ولی


رفتی و گفتی که اینجا جا نبود


سالیان سال تنها مانده ام


شاید این رفتن سزای من نبود


من دعا کردم برای بازگشت


دستهای تو ولی بالا نبود


باز هم گفتی که فردا میرسی


کاش روز دیدنت فردا نبود . . .

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۳/۲۸ - ۱۹:۱۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)