فراموش کردم
رتبه کلی: 1153


درباره من
سلام
شاهین شمسایی هستم...اهل اهوازم ولی اصفهان میشینم!دانشجوی دکترای ژئوفیزیک-اکتشاف نفت دانشگاه شیراز هستم...از اینکه توی این سایت هستم خوشحالم...همتون رو دوست دارم ولی به چشم خواهری...اصلا نه وقت کارای بیخود رو دارم و نه حوصله شو!!!توی سایت هر کاری ازم بربیاد در خدمتم...
مرسی
شاهین شمسایی (NIKITA3 )    

آخر منطق.................!!!

درج شده در تاریخ ۹۰/۱۱/۰۵ ساعت 20:50 بازدید کل: 390 بازدید امروز: 129
 

راهبه ای در یک صومعه بسیار منطقی فکر میکرد و به همین سبب به خواهر منطقی معروف شده بود. شبی باتفاق راهبه دیگری به صومعه مراجعت میکردند که متوجه شدند مردی آنها را تعقیب میکند. دوستش پرسید چی فکر میکنی؟ گفت منطقی است که فکر کنیم او در صدد است به ما تجاوزکند. دوستش گفت حالا چیکار کنیم؟ گفت منطقی است که از هم جدا شیم، هر دوی ما را که نمیتواند تعقیب کند. جدا شدند و دوستش سراسیمه خود را به صومعه رساند در حالیکه مردک بدنبال خواهر منطقی رفت بعد از مدتی خواهر منطقی هم وارد شد، و ماجرا را تعریف کرد. گفت مردک به من نزدیک شد و من منطقی دیدم که دامن خودم را بزنم بالا دوستش پرسید او چی کار کرد؟ گفت او هم شلوار خود را کشید پایین. پرسید خب، بعدش چی شد؟ گفت خب، نتیجه منطقی این شد که*من با دامن بالا زده خیلی سریع تر میتوانستم بدوم تا اون که شلوارش پایین بود و به این ترتیب تونستم از دستش در برم بیام اینجا

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۱۱/۰۵ - ۲۰:۵۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)