از دیوانه ای پرسیدند:چه کسی رابیشتر دوست داری؟
دیوانه خندیدوگفت:عشقم را...
گفتند:عشقت کیست؟گفت:عشقی ندارم...
خندیدندوگفتند:برای عشقت حاضری چه کارهایی کنی؟...
گفت:مانند عاقلان نمیشوم,نامردی نمیکنم..
خیانت نمیکنم..دورنمیزنم...
وعده سرخرمن نمیدهم..دروغ نمی گویم...
خیانت نمیکنم و دوستش خواهم داشت...
تنهایش نمیگذارم..می پرستمش...
بی وفایی نمیکنم..با او مهربان خواهم بود...
برایش فداکاری خواهم کرد..ناراحت و نگرانش نمیکنم...
غمخوارش میشوم...
گفتند:اگرتنهایت گذاشت..اگر دوستت نداشت..
اگرنامردی کرد..اگر بی وفا بود...
اگر ترکت کرد چه....؟؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت:..
اگر اینگونه نبود که من دیوانه نمیشدم...