یک تکه بلور از جنس حضور... یک یاس سپید از رنگ امید... با هرچی وفاست از سوی خدا... همه تقدیم تو باد... تولدتون مبارک اقا عرفان... یکسال دیگه بزرگتر شدی... ارزوهات بزرگتر شد... درک و فهمت بالاتر رفت... بهترین هارو برای شما ارزومندم... تولدت مبارک... ...

وابستگی به کسی که... متعلق به تو نیست... یعنی... مرگ تدریجی... ...

دیروز تولد یکی از دوستای خوبم... یعنی.... مینا خانوم بود... متاسفانه دیروز وقت نکردم که پست بذار و بهش تبریک بگم... به جاش امروز بهش تبریک میگم... مینا جان... دوست خوبم... تولدت مبارک... هفت تا آسمون پر از گل های یاس و میخک... با صدتا دریا پر ...

پیشی ها وقتی کوچولو بودن... پیشی ها وقتی بزرگتر شدن... شیطونی یکی از پیشی ها... دوتا عکس تکی از دوتاشون... اسم هاشون... اون مشکیه متیکه اون زرده هپل اونی که سر بین...

دلت که گرفته باشد... اگر تمام ارامش ساحل راهم به تو بدهند... باز هم دل تو بارانیست... خیس تر از دریا خراب تر از امواج... ...

دنیا به چه میبالی؟... به دلهای شکسته ی ما؟... به سرنوشت تلخ ما؟... به سیاهی شب خود؟... به خیانت ادم هایت؟... به تلخی روزگارت؟... ...

تقدیم به خوب دنیا♥ . . . خواهر نقطه اش بیفته پایین میشه جواهر پس خیلی فرقی باهم ندارن و خواهر که داشته باشی اگه یه دنیا دشمنت باشن خواهرت رفیقته خواهر که داشته باشی یعنی یه پناهگاه همیشگی داری خواهر که داشته باشی شب های دلگیری نداری ـــــ و ـــــ ـــــ ـــــ ا .......

خدایا دلم هوای تازه میخواهد... دلم یک نور قشنگ میخواهد... نمیخواهم از آینده باشد... نمیخواهم برای همین الانم باشد... من را ببر به گذشته... میشود؟... یک هوای تازه از انجا میخواهم... یک نور قشنگ از آن روزها میخواهم... یک تکرار پرحجم از آن لحظه... یعنی می شود؟... خدایا چرا ساکت نشسته ای؟... ...

بغض دارم رفیق!!!... دست هایم را میگیری؟؟... سرم را می چسبانی بر سینه ات؟؟... اجازه می دهی خیس کنم تنت را از اشک هایم؟؟... بغض دارم رفیق!!!... گوش می سپاری به هق هق هایم؟؟... مرا میبری به یک جای دور؟؟... دعوتم می کنی به یک آغوش؟؟... درکم خواهی کرد؟؟... میشود آخرش هم اشکهایم را پاک کنی؟؟... ...

از روزی که تصمیم به رفتن گرفته ای... بلاتکلیفی میان ما موج میزند... مثلا همین دل من... نمی داند با تو بیاید؟... یا پیش من بماند؟.......

عاشقی کردن شرط گذاشتن ندارد... اگر میخواهی عاشقی کنی... دفتر حساب و کتابت را بسوزان... ضرب و جمع و تفریق را بریز دور... نگو من چنین میکنم به شرط آنکه او چنان کند... بیخیال باش به انکه اخرش نتیجه چیست؟... میخواهی عاشقی کنی؟!!... اول معشوقت را بخاطر خودش... جدای از تمام چیزهای دیگر دوست بدار.....

می بینی پاییز چقدر شبیه زنهاست؟... حوصله اش که سر می رود... بند اصلاح را بر میدارد... می کند علف های هرز را... بلوند میکند موهایش را... گرم میشود... سرد میشود... طاقت ندارد... تعادل ندارد... همه چیز را بر هم می ریزد... باد می وزد... در آخر اما... آرام...آرام... می بارد... زن پاییز است.....