فراموش کردم
رتبه کلی: 3208


درباره من
دیده بودم به آرامی
دستهایم را
به آسمان بلند کردم
پاهایم از زمین جدا شد
پرواز کردم تا آن دورها
و نزدیک به خود...







اکانتهای من فقط و فقط:
Naturalism
S-pegasus






Sadaf (Naturalism )    
آلبوم: بایگانی
   
عنوان: روح من گاهی از شوق سرفه اش میگیرد...: )
روح من گاهی از شوق سرفه اش میگیرد...: )
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 137 بازدید امروز: 136

این تصویر توسط موسی اصلانی بررسی شده است.
توضیحات:
نور در کاسه ی مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند
صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان که از ان چهره ی من پیداست
چیز هایی است که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج
من پر از بال و پرم
راه میبینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دارو درخت...
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه ی برگی در آب
: )





من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل هارا می گیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب
عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه ی اشیا جاریست
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
روح من بیکار است
قطره های باران را درز آجر ها میشمارد
روح من گاهی مثل یک سنگ
سر راه حقیقت دارد
من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان میبخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من میشکفد
بوته ی خشخاشی شست و شو داده مرا در سیلان بودن
مثل بال حشره وزن سحر را می دانم
مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم
مثل یک میکده در مرز کسالت هستم
مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کشش های بلند ابدی....
تا بخواهی خورشید تا بخواهی پیوند تا بخواهی تکثیر.....





نوشته ی سهراب سپهری عزیز


 
 
درج شده در تاریخ ۹۵/۰۴/۰۵ ساعت 17:46
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)