خاطرات یک دختر دانشجو...
اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه.
چون عجله داشتم بجای 5000 تومانی یه پونصدی از کشوم برداشتم و زدم بیرون.
سوار تاکسی شدم که دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشگل کلاس جلو نشسته!
یه کم که گذشت گفتم بذار کرایشو حساب کنم نمک گیر بشه بلکه یه فرجی هم حاصل شد!
با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم:
کرایه ی آقارو هم حساب کنید
پسره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوال پرسی و تعارف که نه....
اجازه بدین خودم حساب میکنم و از این جور حرفا!
منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادم و کوتاه نمیومدم!
میگفتم بخدا اگه بزارم! تمام این مدت دستم دراز جلوی راننده!
همه شم میدیدم نیش راننده بازه ! خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم
بعدش گفت:چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی...!
یهو انگار فلج شدم ،آخه دیگه پول دیگه ای نداشتم
الکی سرمو کردم تو کیفمو و وقت کشی تابلو که دیدم:
آقای خوشتیپ کرایه جفتمونو حساب کرد!
ولی داشت از خنده میترکید...!:|
داشت گریم میومد که اس ام اس داد:
ناراحت نباش عزیزم پیش میاد! موافقی ناهارو باهم بخوریم؟
حالا من بیچاره هم شارژ نداشتم جواب بدم!
خلاصه عین اسکولا اینقدر بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم باشه!
این شد که چند ماهه باهم دوستیم
ولی یه بار که گوشیشو نگا کردم دیدم اسم منو" مستضعف "سیو کرده...!:((