همیشه چشمانم تو را صدا می زند

یکمی خسته ام....

اینروزا باید از خیلی چیزا بگذرم...

دنیا همینه دیگه..

همه چی درگذره...

اینجا هم دیگه فایده نداره...

بـــرگ پـــاییــزی

راهـی نـدارد جـــز ســــــــقوط….

وقـتی می دانـد

درختـــــــــــ…

عِشــقِ بَـــرگ تـــــازه ای را در دِل

دارد…..! 

مــن زانــوهـــایـــم را بــــه آغـــوش کــشیده بـودم

وقـتـی تــــو بــرای آغــوش دیـگری زانـــو زده بــودی

بوسه ات طعم بی وفایی داشت

خنده ات رنگ بی صدایی داشت

در دو چشمت نبود تصویرم

گویی آن چشم ، دگر خدایی داشت

همیشه چشمانم تو را صدا می زند

حتی اگر تمام دنیا در اختیار من باشد

باز هم تنها به تو نیاز دارم عزیزم

هر چه قدرازمن دورباشی

به قلب من نزدیک هستی 

ای زیباترین اتفاق زندگیم... 

خاطره های مرا به آنجا ببرید که برای نخستین بار

دلم به تپشهای دلی دیگر پاسخ داد.....

از دیروز به دنبالت دویدم

و به امید دیدارت به امروز رسیدم

ولی افسوس........!

افسوس که تو به فرداها سفر کردی...

اخه عزیزم من که بهت گفته بودم 

ادکلن جدایی میاره ای کاش قبول نمیکردم

ای کــــــــــــــــاش

چه غریبانه رفت عشق من

وقتی  از صدای گریه هام خسته شد رفت

رفت که با خنده ی دیگری سر کند

من بعد از تو آدم عجیبی شده ام

خودم نیستم همش درگیر توام

سرنوشت تو رو ازم گرفت 

غم دلمو فرا گرفت 

رو دیوار پل نوشتم

دوستت دارم با تاریخش

من قبل از اون تو زندگیت بودم

شب جداییمون

حکایت ها که با تو از دل بی تاب می کردم

اگر با سنگ می گفتم دلش را آب می کردم